چشم در چشمان ِ تو بی بادبان بی فایده
دل زدم تا بیکران ِ این و آن بی فایده
عشق وقتی در نگاه آسمانی ِ تو نیست
پای من لنگ است و اینجا نردبان بی فایده
شاخه ات را ول نخواهد کرد می داند دلم
برگ می افتد در این باد خزان بی فایده
سیب می چیند نگاهت مردم ِ روباه را
پیش ِ تاراج تو صد ها پاسبان بی فایده
دل که از گیلاس لبهای تو بی خود می شود
سر به زیری /سرخ رویی / بی گمان /بی فایده
باد از سمتی که فکرش را نمی کردم وزید
می روم تا دور دست ِ ناگهان بی فایده
کفر می گویم خدایان تو را خواهم شکست
کفر می گویم تو را از عمق جان بی فایده
پرت کن من را درون دوزخی از جنس خود
چشم در چشمان ِ سرخ مردمان /بی فایده
کفر می گویم تو را شاید بسوزانی مرا
کفر می گویم تو را من همچنان / بی فایده
http://sabzevar-sher.persianblog.ir/
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/5/4 در ساعت : 20:56:16
| تعداد مشاهده این شعر :
1135
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.