برای آن ها یی که با وجود درد و رنج گرمای دلشان پابرجاست یادمان باشد دراین شبهای ملکوتی از این فاصله دور برایشان دعا کنیم
جاده ای رو به شهر خوشبختی
من کی ام !، یک کبوتر زخمی، که دلش، شوق آسمان دارد
او که هر شب میان رویاها، در دل ماه، آشیان دارد
دست هایم همیشه سرد اما، قصه ام از بهار خالی نیست
بینوایی که از تمام جهان، سینه ای گرم ومهربان دارد
شاخه های شکسته ی پاییز، از نگاهم شکوفه می چینند
دل من با تمام کوچکی اش، بالی از جنس بیکران دارد
شوق آزادی مرا، گل ها، عید در عید جشن می گیرند
گر چه قلبم شبیه باغی سبز، تا همیشه غم خزان دارد
باز کن جاده های گمشده را ! من به دنبال عشق می گردم
تو شبیه مسافری هستی، که از این مهربان نشان دارد
از خودم ، از کبوتران ، حتی، از تمامی شهر می پرسم :
"این کبوتر، میانتان چقدر عشق از سهم دیگران دارد؟!"
گر چه راهم پر از غم وسختی است ، جاده ای روبه شهر خوشبختی است
دل در این لحظه های پایانی ، آرزوهای جاودان دارد
یک قدم مانده است تا خورشید ، می روم دل به آسمان بزنم
بنویسید آی آدم ها ! "این کبوتر ، هنوز جان دارد!"
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/5/2 در ساعت : 13:15:13
| تعداد مشاهده این شعر :
2215
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.