بار مرگی به دل و پشت خمم می سوزد
	ریشه ی تف زده ی درد و غمم می سوزد
	لکنت ِ شعر گرفته است دل خونینم
	به خدا از غمتان زیر و بمم می سوزد
	آه ..یک عالمه حرف است که می خشکانم
	آه ...بی طاقتم و بیش و کمم می سوزد
	نفسی نیست به سوگ گل شب بو بدمد
	چه بنالم که دم و بازدمم می سوزد
	دشت را آتش عصیان شغالان میراند
	خونِ جوش آمده ی دیر دمم می سوزد
	بنویسید خلائق...! که فقط می میرم
	این چه درد ی است...! که شعر و قلمم می سوزد
	می روم خاک بپاشم به سر و روی جهان .......
	طالع شب زده ی جام جمم می سوزد
	http://sabzevar-sher.persianblog.ir/
 
    
موضوعات  : 
    
       تاریخ ارسال  :  
1391/4/31   در ساعت   :    22:57:11
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
1265
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.