بـه دل پروریدم عشقی یــــــــک پـریوش
	یعنـی عشق یک گل اندامــی چو مـهوش
	ساده، سـاده برد دلی من آن پــــــــری رو
	چه الفاظی که نگفت سنجیده و نیکــــــــو
	بدنیای سادهء من چه رنـــــــــــک آمیخت
	امیدم بشگفت وچه قشنــــــــگ آمیــخـــت
	چـــــه خوش بودم بر خزان گل افشــــا نم
	لیکن بجفا خـــــون کردش مهی خوبانــــم
	بعشقم رنگ تعلق بســـــت و زمن گذشت
	رخ گرفت زمن با جفا و با دیگری بست
	مـرا خنده آمد ببازار رنگ فروشـــــــــــان
	که عشق عرضه دارند چو متاعی بدوکان
	عشق جاودان است و چو کوه ثابت قــــد م
	بر تجلای عشـــــــــــق بندم بی خلل هر دم
	مفکر نکند بر دل عشق دغـــل بـــــــا زا ن
	کـــــــــه خرند و فروشند این دُر چه ارزان
 
    
موضوعات  : 
    
       تاریخ ارسال  :  
1391/4/30   در ساعت   :    19:26:35
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
925
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.