بودا شب جهل و جنون خوابيد...... با نغمه ي لالائي غم ها
تا خواب بندد راه اندوهش....... در اين شب رسوائي غم ها
***************
از جور نابودائيان، برمه......... آلوده ي جرم و جنايت شد
از سوي جلادان خون آشام........ قانون چنگيزي رعايت شد
***************
تنها ترين شبهاي عمرش را........ تا صبح با اندوه مي پيمود
شايدا براي كودك تنها.............فردا گلوله مهر مادر بود
***************
آن كودك مظلوم بي مادر......... تنها ي تنها چون مسلمان بود
با آتشي از كينه مي پژمرد........ مانند او آنجا فراوان بود
***************
آنجا مسلمانان به حوض خون ... در شهر تنهائي وضو كردند
رفتند و با پيغمبر رحمت....... اين ماجرا را رو به رو كردند
***************
رفتند تا در ظلمتي وحشي ....... افسانه اي سرشار غم باشند
تا در دل تاريك اين تاريخ ........ برگي عزيز و محترم باشند
***************
اينجا تمدن مانده در مرداب..... چيزي است مثل بوي گنديدن
اينجا پر از غوغا و نفرين است..... بايد بجاي گريه خنديدن
***************
نفرين بر اين پيغمبران جهل.... دردا ازاين گرگان خون آشام
افسوس ازاين بوداي بي معنا .... پاينده بادا پرچم اسلام
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/4/30 در ساعت : 9:31:36
| تعداد مشاهده این شعر :
1151
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.