29/4/91
دیوارها که به صدا درآیند
نام تو را همه خواهند شنید
نام پرنده ای که در لانه ، جان سپرد
نشسته بود که ناگاه نعره ی اژدهایی از جنس شیطان
سکوت آسمان خیالش را به رعد کشید و آتش زد
فوراه های شهر که راه بیفتند
کار دل من آسان خواهد شد
و همصدای شُر شُر آنها
های های به تشنگی گونه های از آتش تفیده کودکان میانمار مرثیه خواهد خواند
و چقدر این روزها آسمان شهرهای ایران پر غبار است!
نمی دانم!
نکند این ریزگردها...
نکند مسافران خسته ی میانمارند
نکند خاکسترهای سوخته ی مردمان مسلمانی اند
که به جرم باورشان
به آتشی نمرودی ، خاکستر شدند
آهای، سازمان عفو بین المللی!
کمیسیون حقیقت یاب!
شورای امنیت!
شورای حقوق بشر!
آهای ، خبرنگاران بدون مرز! صلح بانان!
یکی از شما، فقط یکی از این همه
جایی، نوایی،صدایی...
به خفاشان آتش پرست بگوئید که این کودکان را به آتش نکشانند
این مادران که گناهی ندارند
آنها فقط گفته اند: الله الله
امنیت بین الملل که تکان نخورده!
مردان و زنان که سوختند و جزغاله شدند، حقوق بشر که آزرده نشده!
می خواهم اعتراف کنم
به اینکه از هر چه آتش و خاکستر و دود است، بدم می آید
من ، عاشق لا لایی مادران و خیره شدن به خنده کودکان در خوابم
آینه را نشکنید...
آرام... آرام!
اینجا خاکسترهای صدها مرد و زن و کودک مسلمانی است
که دیشب به امید امروز به همدیگر شب بخیر گفتند
اما...
هیچ کسی به آنها
صبح بخیر نگفت!