من مريمم توئي زكريّا ترين غزل
پنهان ترين پيامم و پيداترين غزل
در چشم مردمانم از آسيب روزگار
تنها ترين عبارت و رسواترين غزل
در من پيام رحمت حق موج ميزند
از بطن من عيان شده عيساترين غزل
اين روزه ي سكوت پر از ناله ي دل است
در حسرت سرودن شيوا ترين غزل
تا واژه هاي اشك به ديوان رقم زنم
خندد به من زشوق مسيحا ترين غزل
من جاريم چو چشمه ي احساس روزگار
تا دشت هاي روشن گويا ترين غزل
...
بانوي شعر نذر نگاهت ترانه ام
اي با نگاه عشق فريبا ترين غزل
...
ما با رديف و قافيه تا اوج رفته ايم
امَّن يجيب ماست دلارا ترين غزل
ما پيروان مذهب عشقيم در جهان
ما سجده برده ايم به رعنا ترين غزل
ما هرچه گفته ايم ز ميخانه گفته ايم
چشمان ماست قصه ي شيدا ترين غزل
در لاله زار عشق به حيرت نشسته ايم
پروانه وار گرد شكوفا ترين غزل
از طبع ما تراود و از چشم مست يار
زخمي ترين چكامه و شهلا ترين غزل
...
يك شب تمام عاشقيم را ورق زدم
ديدم شده است باز، گل آرا ترين غزل
پايان شعر مي نگرم خط سير عشق:
محراب بود و مريم و زيبا ترين غزل