ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



دروازه ي آدينه!تقديم به آخرين موعود


 



پشت دروازه  كسي آينه‌پوش آمده است



گوش كن گوش، خيابان به خروش آمده است!



 



پشت دروازه ي آدينه صدايم كردند



سيصد و سيزده آيينه صدايم كردند!



 



جاده در جاده صداي نفس صبح ظهور



آسمان مي‌رقصد در هوس صبح ظهور!



 



افق از شوق تماشايش قنديل به دست



آسمان مي‌شكفد شهپر جبريل به دست!



 



اين مسيح است كه از عرش به زير آمده است



يعني آغوش خدا توبه ‌پذير آمده است



 



اين مسيح است كه بر مسجد اقصي باريد



آن‌طرف‌تر به سر غربت «قانا» باريد!



 



اين مسيح است كه سجاده ي خود را واكرد



و هزار آينه تقديم كبوتر‌ها كرد!



 



گويي «ادريس» ز بام ملكوت آمده است



«خضر» با نم‌نم باران قنوت آمده است



 



باد از پيرهن دوست شميم آورده است



به هوا رقص‌‌كنان «عظم رميم» آورده است



 



آسمان پنجره در پنجره نور آمده است



گردش چشم خدا سمت ظهور آمده است!



 



هله‌ اي چشم به راهان ظهور او آمد!



شده تفسير، مزامير زبور او آمد!



 



جاده‌ها يكسره از شوق، شقايق‌پوشند



سربه‌داران چمن باز علم بر دوشند!



 



تكيه بر قبضه ي شمشير عدالت‌خواه است



گوش كن بر نفس جاده كسي در راه است!



 



«وَ نُريد» است كه در حنجره‌ها مي‌شكفد!



بر لب باغچه‌ها شعر خدا مي‌شكفد!



 



 



پشت دروازه كسي آينه‌پوش آمده است!



گوش كن گوش خيابان به خروش آمده است!



 



 



سبزتر از نفس فروردين گل كرده است



با نسيم سحري دوش‌به‌دوش آمده است!



 



نور بر پنجره‌ها باز بغل واكرده است



و دلم تشنه ي گلبانگ سروش آمده است



 



هر طرف مي‌نگرم بوي خدا مي‌شنوم



نفس واشدن پنجره‌ها مي‌شنوم



 



چشم تا كار كند موج‌به‌موج آينه است!



مي‌رود شعر شكفتن همه‌جا دست به دست!



 



گفته بودند دلش در گذر علقمه است!



روز و شب زمزمه‌اش نغمه ي «يا فاطمه» است



 



يا كه مي‌آيد يك صبح بهاري از راه



صبح آدينة موعود كه مي‌رويد ماه



 



او به خون‌خواهي هفتاد و دو خورشيد آمد!



صد مدينه به در سوخته باريد آمد!



***



باز يك جمعه و تأخير و غروبي ديگر



سايه‌هايي چه نفسگير و غروبي ديگر



 



بر دل غم‌زده‌ام فيض نسيمي نرسيد



مدد از ابر خطا‌پوش كريمي نرسيد



 



باز هم چشم به راهم همه شب تا دم صبح



آرزومند گلي از چمن مريم صبح



 



«زده‌ام فالي و فرياد‌رسي» پيدا نيست



مه گرفته است بيابان و كسي پيدا نيست!



 



كو شهابي همه‌جا هلهله ي شيطان است



كوچه‌ها در گذر قافله ي شيطان است



 



پشت دروازه مرا صبح سپيد آيا هست؟!



يك چمن عطر نفس‌هاي شهيد آيا هست؟!



 



مي‌شود رفت به پابوس شقايق‌ها نه؟!



محو شيدايي مجنون‌ها وامق‌ها نه؟!



 



خاك را آب زديم از نم چشم ترمان



ابر بغض است به جاي تو نوازشگرمان



 



چشم‌ها دوخته بر در كه مگر برگردي



كه غمت سخت نشانده است به خاكسترمان



 



 



با سحر‌زاد‌ترين حنجره‌ات جار زديم



اي تو بيت‌الغزل بي‌بدل دفترمان



 



مي‌شود دست‌كم اي خوب بگيريم آيا



دامن سبز تو را در نفس آخرمان؟



 



شب گرفته‌ست جهان را يا خورشيد بيا!



به كناري بزن اين ظلمت ترديد بيا!



 



«عجل‌الله!» دلم كشته ي چشمان تو باد



قسمتش جرعه‌اي از رحمت باران تو باد!



 



 



 


کلمات کلیدی این مطلب :  دروازه ، ي ، آدينه!تقديم ، به ، آخرين ، موعود ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/4/19 در ساعت : 1:55:58   |  تعداد مشاهده این شعر :  1015


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

نغمه مستشارنظامی
1391/4/19 در ساعت : 2:38:11
هر طرف مي‌نگرم بوي خدا مي‌شنوم

نفس واشدن پنجره‌ها مي‌شنوم
اللهم عجل لولیک الفرج/زیبا بود
مریم توفیقی
1391/4/19 در ساعت : 15:11:22
درود بر شاعر و این شعر زیبایش عالی بود جناب انصاری نژاد
مصطفی پورکریمی
1391/4/20 در ساعت : 2:23:13
سلام جناب استاد انصاری نژاد عزیز
مي‌شود دست‌كم اي خوب بگيريم آيا
دامن سبز تو را در نفس آخرمان؟
از این غزل مثنوی رؤیایی و هنرمندانه بسیار مشعوف شدم زنده باشید
سارا وفایی زاده
1391/4/20 در ساعت : 11:41:20
سلام درود بر قلمتان.
هم اکنون 14 سال (شمسی) و 7 ماه و 17 روز و 10 ساعت و 46 دقیقه و 26 ثانیه است همراه شماییم 461414786.773 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 7,413 | بازدید دیروز : 10,303 | بازدید کل : 124,424,180
logo-samandehi