ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



به بهانه ی سالگرد در گذشت مرحوم آذر یزدی


مرحوم آذر یزدی که به یزد بر گشتند من فرماندار بودم وبا توجه به شناخت قبلی وعلاقه ای که به شعر وادبیات داشتم خیلی زود با ایشان دوست شدم و ایشان هم مرا زود درک کردندوارادتشان موجب افتخار من شد.خیلی رابطه من با ایشان گرم ودوستانه بود، بارها به فرمانداری می آمدند وبا دوستان دیدنی میکردند وگفتگوها پیرامون کتاب وکتابخوانی  وداستان وفرهنگ واز جمله ضرورت منزلی برای سکونت ایشان در می گرفت .من با همکاری جناب آقای سفید چندین منزل پیدا کردیم ولی ایشان نهایتا علقه ای داشتند به منزل خودشان در خرمشاه وهمان اتاق کاهگلی تیره وسنتی،همان اتاقی که تا نهایت در آن زیستند ونوشتند وخواندند وشخصیت ها رابه ملاقات می پذیرفتند .همان اتاقی که در اکثر فیلم ها ومصاحبه ها دیده اید ودر کشور هم همه میدیدند ومی گفتند چطور است یزدیها به این پیره مرد اندیشمند ونویسنده توانای  کودکان نمی رسند ونمی دانستندکه این علاقه وانس خود آذر بود که بدان اتاق ساده وصمیمی  دلبسته بودند ،حتی در همان خانه اتاق مرتب وتمیز ی وجود داشت که ایشان  استفاده نمی کردند.



مرحوم آذر خیلی منزوی بودند وبه زور در جمعی حاضر می شدند واز سخنرانی دوری می جستند  ودوست نمیداشتند دایره دوستانشان را وسیع کنند و می گفتند هر دوست تازه ای یک درد سر تازه ایست باید برایش وقت صرف کنی ،احوالت بپرسد ،احوالش بپرسی وغیره ومن حالش ندارم.تنها حالی که مفصل داشتند وخسته نمی شدند حال مطالعه بود .اتاقشان لبریز ازکتاب بود .دیوار وتخت وطاقچه وزیرمیز وهمه جا پر از کتاب بود.اولین بار که بحث کتابخانه ای برای ایشان مطرح شد قرار شد کتابهایی راکه کارش ندارند جدا کنند وماببریم وکم کم اتاق تخلیه شود اما بعد ازیک ماه که بر گشتیم بیش از چهل پنجاه کتاب جدا نکرده بودند .علت پرسیدیم وگفتیم اگر اجازه می فرمایید ما کمک کنیم گفتند نه من یک عادت بدی دارم که هر کتابی که جدا میکنم یک بار دیگر می خوانم واین است که طول میکشد!....من خاطرات زیادی از ایشان دارم که میترسم سخن به درازا بکشد فقط راجع به شعری که درزیر میآورم عرض کنم که برای بزرگداشت آذر در تهران مراسمی از سوی انجمن مفاخر  گذاشته بودند ومن شعری آماده کردم که بخوانم اما از کم رویی ارایه نکردم ونخواندم فقط در ویژه نامه ها چاپ شد. یک هفته بعد یکروزدر همان اتاق کذایی  خدمتشان رسیدم واز قضا این شعر را هم خواندم (دوستان عزیزم حسین مسرت،شکرانه وعلیرضا احرامیان پور هم بودند)ایشان گریه کردند وپشت سر هم اشکشان را پاک میکردند وبعد گفتند چرادر تهران نخواندی اینکه از همه شعرهای آنجا بهتر بود!....به هر حال اینهم بگویم که آذر دربُعد شعر ناشناخته مانده واین را میشود از شعرهای ایشان بررسی کرد که چقدر عمیق وقوی ولطیف است وایکاش دراین سالهای آخر (که میتوانستند ونکردند )در این رشته کار کرده بودند وآثار نابی گذاشته بودند.ودریغ.




 واما چار پاره ای تقدیم دوستان آذر وهمه ی کسانی می کنم که مشتاق فرهنگ ومعرفت وکتاب ونوشتن اند وایکاش جوانان ما یک صدم ویا یک هزارم آذر مطالعه میکردندو می اندیشیدند .امروز شاید مطالعه به طرق مختلف کم نباشد اما منسجم ومعنی دارو مرتب وبه هم پیوسته وموضوعی به صورتی که کسی صاحب نظر واقعی در رشته ای بشود نیست واین درد بزرگی است (البته منظور من اساتید ودانشجویان رشته های مختلف نیست  هرچند بر مطالعات وپژوهشهای آنها هم ایرادها وارد است.)




کتاب خواندنی شهر



*********************



آکنده از تبسم وتوفان است



لبریز از تحیّر وتنهایی است



چون آذرخش وعشق،در او جوشان



منظومه ی بلند شکیبایی است



++++



یک عمر قصه گفت وحکایت کرد



تاکودکان به زمزمه برخیزند



تا بچه های خوب ثمر گیرند



چون قصه های خوب بر انگیزند



+++++



ترسیمی از اصالت دیروز است



تفسیری از نجابت دیرینه است



جاری تر از صبوری این صحراست



روشن تر از زلالی آیینه است



+++++



در گوش غنچه های چمن دیریست



می خواند از شکفتن ومی بارد



او باغبان گلشن اندیشه است



راز گل از متون کهن دارد



+++++



او خود کتاب خواندنی شهر است



با قصه ای بلند وشگفت انگیز



چون ابر نوبهار پر از باران



 چون بغض، در گلوی جنون آمیز



+++++



از رهگذار وادی حیرت ها



شیخی ست با چراغ که می آید



او می فروش باده ی آگاهیست



مستی است با ایاغ که می آید



+++++



بسته است با کتاب وقلم عهدی



عهدی چنان که سخت تماشایی است



معشوق جز کتاب نمی داند



عشقی چنین،فسانه ورؤیایی است



+++++



درچشم او که چشم حقیقت جوست



غوغای زنگی همه افسانه



با انکه شعر قند وعسل با اوست



تنها ،شکسته ،تلخ ،غریبانه  



+++++



یکریز در تمام فصول این سبز



گلبیبز وگل نشان وگل افشان است



عشق است وهر کجا که بر آرد برگ



جانبخش چون بهار وگلستان است



++++



اوساده حرف میزند اما من



پیچیده در تخیّل خود مدهوش



کاین ساغر از کدام سبو دارد



این پیر پر ترّنم دردی نوش



++++



مردم ترا عزیز چو دل دارند



از دل عزیز تر چه تواند بود



با ما بمان دوباره کمی بنویس



بگذار عهد رفته ی رنج آلود



+++++



سر کن دوباره تازه تر ازدیروز



افسانه ای که غم بَرَد از دل ،باز



ما بچه های خوب توایم ای عشق



با ما بمان غریب ِغزل پرداز



++++ یزد /محمدی /کویر /85


کلمات کلیدی این مطلب :  به ، بهانه ، ی ، سالگرد ، در ، گذشت ، مرحوم ، آذر ، یزدی ، ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/4/18 در ساعت : 21:11:10   |  تعداد مشاهده این شعر :  1431


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

علی عبداللهی
1391/4/19 در ساعت : 1:12:3
سلام گرامی سپاس آموختم
نغمه مستشارنظامی
1391/4/19 در ساعت : 13:57:14
ياد استاد به خير با چه شوقي قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب را مي خريديم و مي خوانديم من و برادرم.واقعا زيبا سروده ايد و حرف دل ما را بيان فرموده ايد بزرگوار.پاينده و سلامت باشيد
iiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii

منهم ازشما کمال تشکر دارم خواهر ادیب وپر طراوت
سینا شهیدا
1391/4/19 در ساعت : 11:9:0
سلام و سپاس بر فرماندار قدرشناس و شاعر حساس شهر احساس .خدا آن پير فرهيخته ي شيرين قصه را رحمت كناد.
فكر مي كنم در دوبند آخر بعد از با و قبل از بمان كلمه اي مثل ما يا من جا افتاده باشد. اگر همينطور است اصلاح بفرمائيد.
ooooooooooooooooooooooooooooooooooooooo
oخیلی ممنون از لطف ودقت شما.اصلاح کردم
دکتر آرزو صفایی
1391/4/18 در ساعت : 22:35:54
سلام استاد بسیار استفاده بردم خدایش بیامرزد
محمود کریمی‌نیا (کریما)
1391/4/19 در ساعت : 12:58:36
آري - او خود كتاب خواندني ي شهر است

با قصه اي بلند وشگفت انگيز

درود بيكران به روان پاكش باد.

وسلام ودرود بر شماآقاي محمدي بزرگوار كه با اين چكامه ي زيبا ياد ونامش را در خاطره ها طراوت تازه مي بخشيد وغبار عفلت راازذهن ها پاك مي كنيد .

همواره شاد وسلامت وسر بلند باشيد.
iiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii

تشکر وافر استاد عزیز ومخلص ودوست داشتنی
عباس خوش عمل کاشانی
1391/4/19 در ساعت : 8:8:25
درود بر شما.ای کاش یکی از شعرهای استاد فقید را درج می کردید.من استاد آذر یزدی را یک بار دیدم و ساعتی از مصاحبت با او محظوظ شدم.یکی دو سال قبل از رحلتشان در سفریکه به تهران داشتند به موسسه ی اطلاعات آمدند و آقای دعایی-که گویی استاد به دعوت ایشان به آنجا آمده بودند-از ایشان تجلیلها کردند.بله.استاد به تحریریه ی روزنامه آمدند و کنار من نشستند.از خاطرات تلخ دوران کودکی و نوجوانیشان گفتند و اشکها ریختیم.من گویی در محضر پدرم نشسته بودم.لحظاتی اثیری داشتم.روز بعد از دیدارشان مطلبی در صفحه ی 6 روزنامه ی اطلاعات درباره ی استاد چاپ کردم که گمان کنم تیترش چنین بود:پیری زلال و صاف چون کودکان...یا عبارتی در این مایه ها.وقتی خبر مرگشان را شنیدم دقایقی در خلوت خود به یاد او و مهربانیهایشان گریستم.خدایشان رحمت کناد.
lllllllllllllllllllllllllllllllllllll\\

استاد لطف فرمودید انشاالله شعر ایشان هم ارایه خواهم کرد
سید اکبر سلیمانی
1391/4/19 در ساعت : 19:59:0
سلام استاد. خیلی زیبا بود.لذت بردم.ممنونم که ما رو به حس و حال قصه های خوب برای بچه های خوب بردی.یادشون گرامی
uuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuu

تشکر تشکر
بازدید امروز : 36,643 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,995,243
logo-samandehi