باز من ماندم و یک دل که گرفتار شماست
گویی اندیشه ی من عرصه ی تکرار شماست
کاش تا در افق آبی دریای نگاه
گم شود مرغ اسیری که گرفتار شماست
بیخبر مانده ای از غربت آواره ی خویش
گر چه همسایه ی دیوار به دیوار شماست
بگذر از کوچه و پس کوچه خاموش دلم
دل من منتظر لحظه ی دیدار شماست
اگر از یاد نگاه تو شبم لبریز است
همه اش زیر سر دیده ی بیمار شماست
همدمی هیچ ندارد دل این مرد غریب
جز خداوند بزرگی که نگهدار شماست
قم - ۸/۱۱/۷۴
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:22:34
| تعداد مشاهده این شعر :
926
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.