ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



تبسم ظهور ( نثر )


 






تبسم ظهور



 



 بشارت باد گام هایت را، بشارت باد حضورت را، ای چلچراغ فروزان فرا راه انسان!



و بشارت باد، خورشید و ماه و ستاره ها را: فراوانی عشق.



بشارت باد آمدنت را، ای تبسم نور ، ای ترنم شور، ای عدالت مستور!



سبکبال خیالم را پرواز می دهم و شمیم یادت  در تمام غزل هایم می پیچد.



قلم و دفتر، زمان و مکان و حتی نفسم، عطر گل می گیرد؛ عطر مدینه و سامرا، عطر مهدی(عج).



امروز، با نام تو آغاز شده است؛ ای زیبا ترین مولودی که مشرق نگاهت، آفتاب را حسرت نشین



 تماشا کرد!



ای صداقت سپیده درنگاه یلدایان و ای نجابت محض درحضور خاکیان!



سوگند به نجابت و صداقت، که چلچراغ عدالت، با دست های روشن تو فراگیر خواهد شد.



خوشا داماتی که آکنده از عطر تو گشت و چهره ای که لبریز از تبسم تو شد!



خوشا دردی؛ که درمانش توباشی                  خوشا راهی؛ که پایانش تو باشی !



خوشا چشمی؛ که رخسار تو بیند                 خوشا ملکی؛ که سلطانش توباشی !



خوشا آن دل؛ که دلدارش تو گردی                  خوشا جانی؛ که جانانش تو باشی !



 *****



نگرانی ات چیست، خاتون،ای بزرگ بانوی عفیف؟!



 وعده الهی هیچ گاه تغییر نکرده است؛ مگر می شود در ظهور موعود تاخیر کند؟!



دلواپس چه هستیید بانو؟



 آن که می آید، مشکل گشای تمام دلواپسی هاست، دست قادر ازلی است. این تنها تو نیستی که نگرانی!



تنها تو نیستی که دلواپسی؛ نبض کاینات از این انتظار کند شده است!



اندکی به صبح مانده ، بانو، واپسین وعده الهی تاخیر نخواهد کرد.



می آید سپیده ای که با آیینه جمالش، جهان ملکوت پرتو افشان خواهدشد.



می آید آیینه ای که تجلی جمال و جلال و کمال حضرت باری(جل جلاله) است و شب های ظلمت آفرین زمین را، چراغان خواهد کرد.



می آید؛ سروری که قبیله عشق و ایمان را از نیل خطرها، به ساحل آرزوهای متعالی، عبور خواهد داد.



فرمانروایی که نور عدالت از دست های نورانی اش، مثل ید بیضا، خواهد تراوید.



می آید؛ مرد با احتشامی که هزاران سلیمان، بر رکابش زانو خواهد زد.



پیام آوری که پیامش سبز، پرچمش سبز، سلامش سبز و مرامش به سر سبزی تمام سروهای آزاده خواهد بود و قید جهل و بردگی را از پای آدمیان خواهد برداشت.



سلام بر تو ای جلوه جاری در نگاه آسمان که بی اذن نامت، هیچ ستاره ای در مدار خویش قرار نمی گیرد!



سلام بر تو ای آیینه صفات الهی، که زمین از عطر یادت سرشار و آسمان از شکوه نامت متواضع است.



سلام بر تو، مادام که زمین با حضور نورانی ات در دل افلاک، به سر سبزی خویش می بالد و فرشتگان



 به قبله نگاهت، سر سجده می سایند



شب تمام ستاره هایش را صلا داده است؛ کهکشان ها دست در دست هم، در سماعی بشکوه، در آسمان "سامّرا" می چرخند و در انتظار سپیده، ثانیه شماری می کنند تا پرتو از رخ عالم  آرای "علوی" گیرند.



آفتاب فروزانی، که هفت آسمان پرتویی از آیینه ی نگاهش و کاینات مات قامت دلارای اویند.



نامش حق؛ مرامش حق؛ کلامش حق؛ و وجودش نماد حق و حقیقت الهی است و حق را، روزی بالای تمام گلدسته ها، آشکارا، جار خواهد زد و از پرتو عنایاتش؛ تیرگی ها، لباس روشن هدایت خواهند پوشید.



... و اینک می آید، غنچه ای با تبسمی شیرین ، که عطر سلام آسمان به همراه دارد.



 



بگو با من؛ بگو از صبح نوروزی که در راه است؛ مولا جان!



بگو با من، بگو از عطر ناب لحظه هایی که نگاهم بر پرچم سبز تو خیره خواهد ماند.



خوشا نگاهی که جمال کبریایی تو بیند و صدای دلربای تو شنود.



خوشا دلی که به عشق تو گرفتار و به دیدار تو امیدوار است.



 خوشا دلی که از عاشقانه های جهان تو را برگزید؛ و سرشار از قنوت یادت؛ شب و روز سپری کرد.



خوشا دلی که دوای خویش را، در ابتلای عشق تو یافت.



 مولا جان؛ از محاق "غیبت" برون آی، که توان دل ها از دست رفته است.



ای تمام آرزو ؛ مثل آرزوی باران در خشکسالی بدون عدالت !



ای تمام اميد مثل اميد رهايی از تنگناهای نا باورانه ی جهل!



ای تمام  انتظار رسيدن  به خط پايان، به خط پيروزي، به لحظه های آغازين سپيده ؛ سپيده ای که



 رستاخيز عدالت را همراه خواهد داشت!



کجاست بهار آمدنت ، تا جاده های سبز تماشا را به تماشا بنشينم.؟!



تو را قسم به دست های خالی سرشار از قنوت.



تو را قسم به چشم های بارانی لبريز از انتظار.



تو را قسم به مويه های غريبانه ی ندبه .



بيا ، تا طعم تلخ رنج ها، ‌با ديدن تو شيرين شوند .



بيا ، تا از تمام لغت نامه ها ، واژه انتظار را خط بزنيم .



بيا ، تا از دست هايت بهار ، از نگاهت زندگی و از حضورت عدالت بچينیم.



درياب چشم هايی را که از" فلسطين" تا "کشمير"  ، از کنار " دیوار چین" تا "ساحل غزه"



 به خاطر عدالت موعود ، به جاده های انتظار خيره مانده اند!



درياب دست های تاول زده ای را که از"افغانستان" تا "سودان و سومالی" ‌، به خاطر لقمه ای نان



به کام آتش ميروند!



درياب جهانی را که از "شمال" تا "جنوب"؛ از "شرق" تا "غرب" در انتظار عدالت می سوزد



 و مستکبران احساسات مردمانش را به بازی می گيرند!



درياب شانه های خسته ای را که در طول تاريخ ، زخم های بی شمار برداشته اند!



تو همان بهار جاودانه ای



تو همان عدالت ماندگاری



تو همان جانشين لايق خداوندی که "زمين" در انتظار ظهورت ، روز شماری می کند .



 تو را می ستايم تو را که وارث عشق در زمينی و کاينات  بر وجود تابناکت هر سحر گاه سلام می کند.



 ****



مولا جان!



 زمانه بی تو یعنی کویر، یعنی برهوتی از ظلم و جهالت؛یعنی روزهای بدون امید و شب های بدون آرزو!



این تویی که امید را در دل ها سبز کرده ای و تحمل رنج ها را آسان!



روزی تمام آرزوهایمان را با عدالت آسمانی تو بر آورده خواهیم دید.



روزی که لباس ها یک رنگ، چهره ها یک رو، دست ها باز و تبسم ها درویش نواز خواهد بود.



جهان یک قطب و یک قبله خواهد داشت، نه برای شهرها: شمال و جنوبی تعریف خواهد شد،



 نه برای روستا ها: زرنگی و سادگی؛ تمام سمت ها به درگاه عدالت گستر تو باز خواهد شد.



دانش و آگاهی از نان شب واجب تر و مسلمان بی سواد از تحمل نفس خویش، پشیمان خواهد شد.



چرخه امور جهان به دست با کفایت مردان و زنانی خواهد افتاد؛ که در مکتب ولایت پرورش یافته اند.



آن روز، روز بی پایان اندیشیدن به آسایش است.



 آن روز، روزش سبز و شامش نورانی از حضور آسمانی تو خواهد بود.



آن قدر فرشته به زمین خواهد بارید که عطر صلوات، همه جا را فرا بگیرد.



به امید آن روز و به امید آمدنت.اللهم عجل لولیک الفرج!



 درود خدا وند بر تو باد، در هر حالی که هستی و در هر حالی که خواهی بود.



میلادت بر تمام عدالت مداران زمین، آن هایی که هر صبح آدینه، دل هاشان ابری و نگاه هاشان



بارانی ست؛ مبارک باد!



     به امید روزی که خواهی آمد ....                                                                          



****



             سیدعلی اصغر موسوی



 



التماس دعا


...




کلمات کلیدی این مطلب :  تبسم ، ظهور ، ( ، نثر ، ) ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/4/15 در ساعت : 2:44:5   |  تعداد مشاهده این شعر :  1141


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمّد نقیان
1391/4/15 در ساعت : 4:13:25
درود بر شما. عیدتان مبارک
وحیده افضلی
1391/4/15 در ساعت : 5:24:49
عید شما مبارک
بازدید امروز : 18,520 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,977,120
logo-samandehi