ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



مانده بودم در عجب، از روزگار


مانده بودم در عجب، از روزگار

قصه ها و غصه هایِ بی شمار

از ردیفِ عشق، از همتایِ درد

از فراسویِ گل و دنیای سرد

باز بارانی شد و دریا چکید

ابر ،آمد غصه ها را ساده دید

زد به بام و کوفت بر این آشیان

تا فراسویِ دل و آن سویِ جان

نیشتر می زد که برتر می دوم

یا که از غم،غصه فریادی شوم

اوست حالا مهربانی می کند

باز هم بر من جوانی می کند

می زند بر ریشه ام اندیشه را

می کند حیران گلِ این بیشه را

مانده ام آیا مرا فرمان دهد

یا که سوی باز باران می برد

هر چه هست آسوده گردیده خیال

در سرم افتاده این گونه سوال

پاسبانِ ابریِ دل عاشقست

یا که او هم مثل باران صادقست

جاریِ اشکم سوالِ بی جواب

می شوم از کوچه ی دل بی نقاب

می شود پایانِ این دریا چشید

یا که ابرِ کهنه بر دریا کشید

آن جزیره کو که گفتی دیگرست

بر همه اجزایِ این دریا سرست

می شوم امشب پیِ دیدارِ او

تا پلنگِ سینه هست و ماه و کوه


کلمات کلیدی این مطلب :  مانده ، بودم ، در ، عجب، ، از ، روزگار ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/4/11 در ساعت : 1:6:22   |  تعداد مشاهده این شعر :  920


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سید مهدی نژاد هاشمی
1391/4/11 در ساعت : 17:3:24
ممنون شعر خوبی بود دوست عزیز
محمود کریمی‌نیا (کریما)
1391/4/11 در ساعت : 11:14:12
درود بر شما
موفق باشيد.
دکتر آرزو صفایی
1391/4/11 در ساعت : 10:11:54
درودتان قلم دلنشینی دارید مثل همیشه
بازدید امروز : 7,608 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,171,919
logo-samandehi