مثل آدم های خاکی ...

آسمانی هستی اما، جسمت از جنس زمین است
گرچه روح مهربانت، با ملائک همنشین است
مثل آدمهای خاکی، درد را میفهمی، آری
در جهان همزاد روحت، دردهای سهمگین است
بس که جانسوز است فصل دردهای بی بدیلت
رو به روی دردهایت، آه بانو ! نقطهچین است
درد تو، درد فدک نیست، شکوه از نان و نمک نیست
ای شهید تهمت و کین! درد تو، قرآن و دین است
چیست سهمت از جهان؟ غم ! بیت الاحزانی فراهم
ای عزاتر از محرم ! سهمت از دنیا همین است
باز توفان مصیبت، بر تو میتازد ز هر سو
از برای چیدن تو، باز ظلمت در کمین است
خشم در، دیوار، آتش، میخ، داغ تازیانه
روز عاشوراست گویی ! ذوالجناح درد زین است
بال هایت سوخت بانو، درمیان خشم آتش
بین دیوار و دری تو، لحظههای واپسین است
زخمهای سینه سرخت، میکند رسوا ستم را
بر زبان زخمهایت، خطبههای آتشین است
سوختی، پرپرشدی تو، خاک و خاکستر شدی تو
سوختن تقدیر شمع و مذهب پروانه این است
رفتی و مثل معما، ماندهای در ذهن دنیا
رد پای داغ سرخت، پشت ابهام زمین است
کوثری، خیر کثیری، وارث بوی بهشتی
نام سبز و روشن تو، فاطمه، بانوی دین است
سه آیه آه ... !
بانوی نور، مادر آیینــــه ها ! سلام
روشن ترین تبسـم نور خدا ! ســـــلام
ای کوثر کبود خــدا، با سه آیــــه آه !
از ما به زخم های کبود شـــما، سلام
حزن غریب پنجره ها در غروب نـــــور
ای خواهش همیشه ی آیینه ها ســلام
ای ماه سرخ گمشده در ناکجای خاک !
بر رد پای نـور تو در ناکجـا ، ســـــــلام
غمگیــن ترین پرنده ی ســیاره ی بقیـــــــع !
بال و پر شکستــه ی روح تو را ســلام
ای باغبان دل شده ی لاله های ســرخ
ای وارث حماســه ی کرب وبــلا ! ســـلام
ای برتر از فرشته ، شبـیه خود خـــدا !
از ما به روح سبز شما ، تاخــدا، ســـلام
دست عنایتی به سـر حاجتم بکـــــش
چشمم هنوز مانده به دست شما...سلام !