گاهی
کلمه ها چه دوستان خوبی اند
برای گرد هم بودن
گرد آتش درون!
ـ قصه از شاعری پریشان است
یک نفر با طبیعتی آزاد
شاعری که همیشه می دیده ست
ردّ ِ بال پرنده را در باد !
مهر نوری ندید... اما گشت
کهکشان را به بوی یکرنگی
چه نصیبش شد از نگاهی باز ؟؟
چه نصیبی؟! ... به غیر دلتنگی ؟!
جای آزادگی چه خالی بود
لابه لای هوای آزادی !
همه جا آدمیتی گم بود
در فضاهای آدمیزادی !
حال و روز زمانه را رقصید
در سماعی که شمس و مولانا...
در فنایی به شکل استهلاک
غرق ِ گم گشته های ِ گم ، دریا
در هزاران هزار ه ی تاریخ
حرفی از من نخواند ، جز خامی
ای خوشا رستن از تعلّق ها !
ای خوشا بایزید بسطامی!
شیراز . مرداد87
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
تا به حال در هیچ سایتی غیر از صفحه ی شخصی خودم شعر نگذاشته بودم الا این جا .
با این شعر، از اهالی این محفل انس ،که مدتی در کنارشان بودم ، خداحافظی می کنم.
در این چند ماه ، اگر نشد به همه سر بزنم ، بر من ببخشایید.
خدانگهدار !
خاک پای همه: محسن رضوی
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/4/8 در ساعت : 0:20:15
| تعداد مشاهده این شعر :
1259
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.