صبح روز اول در دهلي بود. آماده شديم تا به تاج محل برويم. جايي كه همه هند رفته ها و نرفته ها سفارش كرده بودند بروم. برنامه اين بود كه تا عصر تاج محل باشيم و عصر براي اجراي شب شعر مشترك اين و هند به خانه فرهنگ برويم.
گفتند حدود 200 كيلومتر راه است از دهلي تا تاج محل. پيش خودم گفتم 200 كيلومتر حداكثر 2 ساعت طول ميكشه. اما دو ساعت طول كشيد تا از هتل به عوارضي خروجي دهلي برسيم. خيابان ها شلوغ بود . كم كم حوصله مان از ديدن مناظر بيرون سر رفت. بس كه فقر و فلاكت در گوشه و كنار خيابان ريخته بود حالمان داشت بهم مي خورد. مي گفتند برخي از مردم اينجا تا آخر عمرشان سقفي بالاي سر خود نمي بينند و هيچ اعتراضي هم ندارند.
از شهر كه خارج مي شديم چند گاو قوي هيكل در وسط خيابان ديديم كه براي خود در حال نشخوار كردن بودند. نزديك يكي از شهرك ها هم دو تا مجسمه هندوي غول پيكر ديده مي شد كه هر يكي از آنها خوكي در كنار خود داشت. دو ساعتي كه از شهر دور شديم راننده در كنار يك رستوران ايستاد تا استراحت كنيم. داخل رستوران مجسمه هم مي فروختند. همه بچه ها داخل شدند براي خريد اما يكي يكي بيرون آمدند چون هم گران بودند و هم مجسمه هاي خلاف شرع به فراواني در بين آنها ديده مي شد و از شرم در رفتيم.
كمي آن طرف مجسمه فروش مانكن مردي بود كه لباس هندي داشت. شال و كلاهش را بيرون آوردم و سر كردم. دوستان كه مرا ديدند خوششان آمد و هر كدام آنها را مي پوشيد و عكس مي گرفت.
نيم ساعت بعد به راهمان ادامه داديم. نزديك شهرك ديگري چند نفر ايستاده بودند و نمايش مي دادند. يكي از كيسه اش مار بيرون مي آورد. يكي خرس مي رقصاند! و ديگري به گردن ميمون حلقه زده بود و با آن نمايش مي داد.
ساعتي يعد ه جايي رسيديم كه به آن اكبر شاه مي گفتند. جايي بسيار ديدني بود. محوطه بسيار سرسبز و با صفايي داشت. پرندگان زيبا و گله آهوان در محوطه آن آزادانه مي گشتند. از ميمون ها هم نبايد غافل بود مي گفتند مواظب باشيد جيبتان را خالي نكنند.
آقاي اسرافيلي كه مرتب دنبال سوژه هاي ناب مي گشت مي گفت: سعيدي وقت رو از دست نده تو فقط از من عكس بگير!... من هم نمي گذاشتم ناراضي باشد. عكسهاي زيادي هم با از ما بهتران گرفت!!!
از اكبر شاه كه خارج شديم هر چه در راه گاو مي ديديم لاغر اندام بودند. خيلي تعجب كردم. آنقدر لاغر بودند كه استخوانهايشان بيرون زده بود. ماشين ها در جايي توقف كردند و گفتند كه از اينجا بايد با ريكشا ادامه بدهيد. ورود ماشين به تاج محل ممنوع بود. ده دقيقه با ريكشا راه بود. از در ورودي به تاج محل اجازه ندادند كسي دوربين فيلم برداري همراه داشته باشد. آقاي كاكايي و عبدالملكيان مجبور شدند دوربين هايشان را تحويل دهند و رسيد بگيرند. به ضبط صوت آقاي بيگي هم گير دادند و گفتند بايد تحويل بدهد. هر چه اصرار كرد فايده نداشت....
صبر كرديم تا همه برسند و با هم وارد "تاج محل" شويم....
http://up.vatandownload.com/images/lmr0lnpsyvqbqxqdx8.jpg
http://up.vatandownload.com/images/3uo39cobemtf8rsw39g.jpg
http://up.vatandownload.com/images/zwucjcxwvozw4nu04k.jpg
http://up.vatandownload.com/images/b9wch34jfqcgvutcy9cn.jpg
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:21:36
| تعداد مشاهده این شعر :
1349
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.