
آسمون اخما تو واکن دارم دیوونه میشم
ابرا رو پس بزنی مهمونه این خونه میشم
نباری که می بارم من همچنان ابر بهار
مثه اون لیلی که عاشق بر مجنونه میشم
بغضی تو گلوی من مونده که عمری باهامه
دارم امشب با دلم رفیق میخونه میشم
بس کن آخه تو دیگه قهر نکن عشوه نیا
غم دارم توی دلم یه دفه وارونه میشم
تا میام بهت میگم دردمو گریه میکنی
عاقبت که میدونم یجوری بهونه میشم
بسه آخه اینهمه درد و فراقش تابکی
یه شبی میرم و من شریک پیمونه میشم
آخه (عرفان) دل تو رفته ز دستت میدونی ؟
میدونم منکه دیگه رسوای زمونه میشم
کلمات کلیدی این مطلب :
آسمون ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/4/1 در ساعت : 11:2:0
| تعداد مشاهده این شعر :
956
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.