شعله بر سوسن و سنبل زده ای باز بزن
فتنه بر غمزه ی بلبل زده ای باز بزن
ساقی میکده ای جامی بده از می ناب
تو که رنگ لاله بر مل زده ای باز بزن
آشنایی تو به گردو نه ی این دیر فنا
چنگ بر چرخ ثریا زده ای باز بزن
سرمه بر چشم زده لیلی محفل شده ای
تو که بر بط زده ای دف زده ای باز بزن
موج عشقی که تراوش کنی از سوی نسیم
سایه بر روح پریشان زده ای باز بزن
(فارغ از رنج دل آزرده ی هستی شده ای)
سر به کوی مهربانان زده ای باز بزن
همچو سیمرغ ، خرامان ز قاف آمده ای
تو که خنجر به دل غم زده ای باز بزن
ای که با ساز صبا عشوه کنان آمده ای
تو که بر دایره مینا زده ای باز بزن
عشق پر شور تو ساقی چه شررها دارد
شرری بر دل تنها زده ای باز بزن
...................................................
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/31 در ساعت : 14:59:2
| تعداد مشاهده این شعر :
1561
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.