تهران بيمارستان بقيه الله- سالن انتظاردرمانگاه ريه-اسفند 89
	-------------------------------------
	يك ساك پر از دارو و مرهم آورد
	در سالن انتظار شبنم آورد
	منشي پرسيد: نام؟
	            _ عبٌاس...ولي
	در گفتن شهرتش نفس كم آورد
	                  ***
	تاريخ سرافرازي او گم شده است
	در حال، بن ماضي او گم شده است
	در شهر كسي نمي شناسد او را
	پرونده ي جانبازي او گم شده است
	                   ***
	از جاده و ريل مي نويسد هر شب
	با لهجه ي سيل مي نويسد هر شب
	غمنامه ي عاشقانه اش را ديگر
	با خط بريل مي نويسد هر شب
	                  ***
	 نه يار و نديمه اي برايم بفرست
	نه سور و وليمه اي برايم بفرست
	من درد تو را به جان خريدم اما
	دفترچه ي بيمه اي برايم بفرست
	                 ***
	با پاي پياده  آمدم باور كن
	در آخر خط ممتدم باور كن
	با سينه خردلي برايت خواندم
	جانباز بدون در صدم باور كن
 
    
موضوعات  : 
    
       تاریخ ارسال  :  
1390/3/4   در ساعت   :    5:20:39
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
915
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.