از سکوت ِساده ی یک سنگ
از شکیب ِشوکت یک کوه
بردباری را بیاموزیم
بردباران ،کوهسارانند بُرد ،باران، کوه ،بیش از دشت
چشمه سار ِچشمه ساران گشت
بردباران چشمه سارانند
بردباری رابیاموزیم ،
کاین نسیمِ سرخوش از بوی بهاریها
این مهین آیینِ نابِ راستین مردان
این بهین رسم رسای ِرستگاریها
چلچراغِ پرفروغِ فیض رحمانی است
خشم راباید فرو بلعید ،خشم را باید سراپا سوخت
کاین شرنگِ شور بختِ شومِ شیطان خیز
شوخ چشمِ شُهره در شهرِ پریشانی است
خشم را افسار باید زد
،گاه یک غفلت پشیمانی است
بردباری رابیاموزیم...
غربت آباد زمین از درد لبریز است
رود رودِ ناله ها جاری است
زین سرابِ خسته جز خیل تخیّل بر نمی خیزد
موج موج ِاین کویر ِتفته توفانی است
آب، بی خون ِ جگر دردشت جاری نیست
در نهانگاه زمین از کوه تاصحرا
آب از دهلیزِخونِ دیده می آید
زندگی ،کاریزِ این صحراست
تابرآید باغ،تابروید سرو ،
تا برقصد بید
تاقناری برکشد شورِ غزلخوانی
رَستن ورُستن از آنِ ماست
وندر این گلشن ،گل افشانی....
بردباری را بیاموزیم.
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/15 در ساعت : 1:32:26
| تعداد مشاهده این شعر :
1347
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.