حرفهایم اگرچه تکراریست
خون غم در سروده ام جاریست
این غزلهای درد و بغض اور
واقعیت , نه مردم ازاریست
نیست مقصود من غزل گفتن
هدف از این سروده بیداریست
این غزلها فقط بهانه شده
تا بگویم که دردها کاریست
دردهایی که مانده در سینه
حرفهای فقیر و بازاریست
فقر و فحشا به هر کجا باشد
دور از جانمان فقط خواریست
درد باید که ریشه کن گردد
به دوا , گر علاج بیماریست
یا بجز این فقط اتاق عمل
نه مُسکٌن نه کار بهداریست
ان طبیبی که میکند تسکین
دکترایش بدان که خرواریست
یا اگر وعده و وعید دهد
وعده هایش همیشه ابزاریست
دردهامان اگر چه بسیارند
ریشه اصلیش ز بیکاریست
فکر تولید و کار باید کرد
قدم اولش به همیاریست
دست در دست هم اگر بدهیم
بعد از ان روز بهره برداریست
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/10 در ساعت : 5:22:52
| تعداد مشاهده این شعر :
949
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.