ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



خنده بر لب کیمیا شد


در نداری و فقیری عمر  ما رفت  و فنا شد



هر دری را چون گشودیم ٱن در بسته ما شد



هر سحر چشمی نهادیم به امید روشن  روز   



شام تاریکی رسید وکفش و رخت تن ما شد



ناسپاسی ها ز یاران و نا کامی های دوران



می کشیدیم و سر ما بود و دایم بی کلاه شد



 بر تن حسته رساندیم  بار نفرین و ملامت



روح پژمرد و شریک درد بی درمان ما شد



 باورم آمد که عالم سفره جود و کرم نیست



نعمتش بر بی نیازان  نکبتش نصیب ما شد



خنده تا دیروزخویشی با لب وسیمای ما داشت



حال خاموشی گرفته  خنده  بر لب کیمیا  شد



من دلیلم  آفتاب  و تابشش  از بام  تا  شام



بین طلوع و هم غروبش دور از ایوان ما شد



شهر ما بالای شهری دارد و  پائین  شهری



وضع ما تا یاد داریم زیر شهر ماوای ما شد



بر دلم آمد گواهی نیست یکسان عدل و یاری



آنچه در تقدیر  داریم  مستمندی  یار ما شد



آنکه ما را آفرید و عا دت و اعمال  ما دید



اتفاق  بر ما  نهاد  و شاهد  بلوای  ما  شد



بر چنین  رفتار  گشتیم  مبتلا تا روز محشر



هر که در پندار و کردار از خردمندی جدا شد



8/11/90


کلمات کلیدی این مطلب :  خنده ، بر ، لب ، کیمیا ، شد ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/3/9 در ساعت : 1:19:7   |  تعداد مشاهده این شعر :  1058


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 36,178 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,200,489
logo-samandehi