( شکیبایی ) در دست های آرزو مندم / دیریست با آهنگی از تردید / یک التماس کهنه می چرخد
شکیبایی
در دست های آرزو مندم
دیریست با آهنگی از تردید
یک التماس کهنه می چرخد
یک خواهش مغلوب
یک درد ناپیدای بی درمان
از هر که می پرسم پریشانی کجا آرام می گیرد
سر از شگفتی می تکاند تند
یا می گریزد با هراس از من
یا با نگاهی از سر افسوس می گوید
تلخ است طعم سالهای تیره ی سر در گریبانی
تنها یکی این روز ها حرف مرا فهمید
آهسته با من گفت
آنسوتر از کوه بلند آشنایی ها
پر چین کوتاهی ست از احساس
نامش شکیباییست
در لا بلای بوته های خشک آن پرچین
آلونکی می بینی از نیلو فر آبی
پیری پریشان حال
با چهره ای پرچین
در دستگاه شور یا شیرین
بسیار نرم و دلنشین آواز می خواند
وقتی غزل از حافظ شیراز می خواند
هر گاه پندار تو را تشویش غارت کرد
هر گاه گم کردی نگاه خویش را در خویش
اندیشه آنجا بر
یک تکیه ی کوچک بر آن دیوار
یک سال نا آرامی از سر می برد بیرون
هر گز نخواهی شد از این داد و ستد مغبون
گفتم عجب خوش گفتی ای استاد
درمان کوتاهت گرامی باد
محمد روحانی ( نجوا کاشانی )
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/5 در ساعت : 6:18:57
| تعداد مشاهده این شعر :
1256
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.