در حریم ِ پاک ِ سنگر نور پاشیدی دلاور
بر هجوم ِ زخم ها مردانه خندیدی دلاور
با لبانی خشک و دستی پینه بسته ، پُر صلابت
برق ِ آتش در خروش ِ رعد باریدی دلاور
از تبار ِ کیستی؟ چون قله ی آتشفشانی
ذات ِ ققنوسی که در آتش خرامیدی دلاور؟
بر سر و رویت نشسته خاک ِ غربت خاک ِ تربت
تو مگر در سنگرت اِحرام پوشیدی دلاور؟
کعبه ات را در کدامین آسمان دیدی که هر دَم
در طوافش غرق ِ خون مستانه چرخیدی دلاور؟
لحظه ی پرواز را آموختی ققنوس ِ آتش؟
کین چنیِن در مکتب ِ محراب رقصیدی دلاور ؟
از تو مانده استخوانی ، چفیه ای ، سربند ِ سرخی
تو در این منظومه ی خونین چو خورشیدی دلاور
ذوالفقار ِ مرتضایی حیدری مجنون تباری
بر بلندای ِ بهاران برگ ِ جاویدی دلاور
اکرم بهرامچی
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/3 در ساعت : 0:12:57
| تعداد مشاهده این شعر :
1134
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.