درست مثل همیشه، اوایـــل خـــرداد
دوباره درد غریبی به جان من افتاد !
غروب دهکده و عطر خاک و گندمزار
برای از تو سرودن، بهانه دستم داد
اگرچه عشق تو هرگز به داد من نرسید
دوباره از تو سرودم که هرچه بادا باد
به شوق عشق تو می آیم و یقین دارم
که باز می کشی ام سمت ناکجا آباد
#
مگر دل ای دل خسته، چه دیده ای جز زخم
که یاد می کنی اش باز، خانه ات آباد ؟!
#
کنار عکس قشنگ تو مرد، باور کن
کسی که آخر شعرش، شکسته جان می داد !
خرداد 83 - تهران