ساعت صفر آفرينش بود، انفجاری درون من رخ داد
دود بود و درست يادم نيست، وقتی اين اتّفاق میافتاد
خاطرم هست عاشق تو شدم، کهکشانها درون من گشتند
در همين لحظه شد زمان آغاز، رفتهام از همان زمان بر باد
"کهکشانها درون من" آيا...؟ "در همين لحظه شد زمان" آيا...؟
"انفجاری درون من رخ داد" يا که...؟ يادم نمانده است زياد
خاطرم هست عاشقی کردم، آسمان و زمين پديد آمد
در دلم انجماد سختی بود، آمد آن «عشق»، خانهاش آباد...
اين زمين بیتو گوی سردی بود، زندگی ماجرای دردی بود
هر دم و بازدم نبردی بود، آدميزاد نسل سنگ نژاد...
آمدی ای دل جهان ای عشق، اصل آب و گل جهان ای عشق
برترين حاصل جهان ای عشق، لحظهای بی تو در زمانه مباد...
اميد نقوی
http://janeghazal.persianblog.ir/post/102/
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/2/30 در ساعت : 14:32:47
| تعداد مشاهده این شعر :
1081
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.