ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



تلخنامه


در فراسوی هستی



 



به هر چه مینگرم



غبار است و دود



و دلی رنجور که فتاده بر خاک سیاه



از درد بیکسی



             هزار بار فریاد زدم



رهایم کنید دردهای عالم گیر



اما گویی فریادم آنقدر تلخ بود



         که در گلو مرد



آخر بازار شرافت و غرور کساد است



ساز عروسی دیگر کوک نیست



و بر خاک نفرین شده



کسی مستانه پای نمیکوبد



                  از آسمان خون میچکد روی حوض



                     بیچاره ماهیهای سرخ



دیگر کسی میهمانمان نشد



تکه نانی شده بلای جان همه



افتاده اند به پای زور



غیرت فروخته اند



          تا برای دخترانشان جهاز بخرند



خدایا پنبه در گوش کرده ای که چه؟



مبادا صدای ناقوس نامردمی



              عرشت بلرزاند؟



بیچاره نیلوفر که در مرداب مرد



                   فتنه ی آینه را ببین



                  هنوز خاک آلود



زیر چشمی نگاه میکند



باغ خزان زده را



نمیدانم دیگر به کجا باید گریخت



آب چرا به حلق ناودان نرسید؟



               تا شعر منهای نثر



            راهی باید جست



دیگر توان گفتنم نیست



بر سر کوچه ی بن بست



آخرین شمعم را افروختم



             شاید رحم خدا بجوشد



             و از آن کوچه گذر کند


کلمات کلیدی این مطلب :  تلخنامه ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/2/23 در ساعت : 13:46:2   |  تعداد مشاهده این شعر :  1230


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

حمیدرضا دولتی (معراج)
1391/2/24 در ساعت : 12:3:34
سلام دکتر
زیبا بود
قلمتان جاوید.
یاعلی


سلام و سپاس
مرحمت دارید
حمیده میرزاد
1391/2/23 در ساعت : 16:8:38
سلام بر بانوی شعر وشعور
بسیار زیبا از غم زمانه حکایت کرده اید.
شعرتان پر بار باد



سلام بانوی ارجمند
بر من منت گذاشتید سپاس
اعظم پردل
1391/2/23 در ساعت : 23:39:43
سلام بانو واقعا تلخنامه است.برقرارباشید.روزتان مبارک


سلام بانو
بر شما نیز مبارک
مرحمت کردید
محمود کریمی‌نیا (کریما)
1391/2/24 در ساعت : 12:20:13
باسلام وعرض ادب خدمت خا نم دكتر صفايي

در رابطه با تلخنامه شماحرفي براي گفتن دارم امازبانم ........

مطلع يك شعروغزلي كوتاه تقديم ميكنم اميد وارم چنانچه يار شاطري اگرنشد بار خاطري هم نشود.

اهل دردم وارث زخمي هزاران «!»ساله ام
درد را هم خسته كردم برلبش تبخاله ام
*******
دردمان از خويش ودرمان نيز هم
شادماني رنج وحرمان نيز هم
گاه شيطان وگهي نور خدا
نيمه ي پيداو پنهان نيز هم
گه فرشته گاه چون د يوي پليد
جمع اضداد يم و انسان نيز هم
مصر مافرعون ويوسف پرور است
جهل وعصيان عشق وعرفان نيز هم
خود شناسي عهدي از روز الست
رفت عهد از ياد وپيمان نيز هم
همّتي بايد«كريما»تا به عشق
خاك را پالايي وجان نيز هم

هميشه سلامت باشيد ،شاعرانگيتان مستدام.




سلام و سپاس بر شما
بر من منت گذاشتید

معصومه عرفانی (عرفان)
1391/2/24 در ساعت : 2:15:6
سلام خواهر گرامی خانم صفایی عزیزم بسیار زیبا سرودید



سلام خواهر گرامیم
بسیار سپاس بر من منت گذاشتید
علی رضا آیت اللهی
1391/2/24 در ساعت : 10:49:48
سلام
تلخي شيرين و روان در زبان و بيان ، و نامه اي از روزگار خودكامه و روايتي بيش از هرچيز « افسانه » ي شيرين را خواندم و بهره مند شدم .
شعر ،هنر است ؛ و هر هنر حقيقي زيباست حتي وقتي بيانگر تلخي ها باشد .
آواي برخاسته از دل خود ، چون كبوتري كه به پرواز درآمده است ، را نمي توانيم در هيچ چارچوبي كه « قفس » تملك ديگران باشد جاي دهيم ؛ مگر آنكه عاشق باشيم . مگر اين كه ما جلال الدين بلخي باشيم و ديگري هم شمس الحق تبريزي ...
اگر يادداشت هاي « نقد شعر » اينجانب را كه از اين به بعد خاضعانه و در حدٌ وسع خود مي نويسم مطالعه بفرمائيد شايد از اين به بعد هم در اين چارچوب « اظهار نظر » همگام و همراه شما باشم...




درود استاد آیت للهی گرامی
بر من منت گذاشتید نیک مرد
مهرتان مستدام
عباس علی استکی
1391/2/23 در ساعت : 16:11:4
با درود بر بانوی شاعره فرهیخته
بسیار زیبا و دلنشین است
موفق باشید




سلام استاد گرامی
بسیار سپاس مهرتان را
بر من منت گذاشتید
بهرام الهی
1391/2/23 در ساعت : 15:28:56
بيچاره ماهيهاي سرخ
ديگر كسي ميهمانمان نشد
........
بسيار زيبا و بااحساس


سلام و سپاس بر شما
بر من منت گذاشتید
سید مهدی نژاد هاشمی
1391/2/23 در ساعت : 20:17:23
شعرتان را دوست داشتم ممنون



سلام بر شما
منت گذاشتید سپاس
سهیل ساسان
1391/2/24 در ساعت : 1:52:59
سلام خانوم دکتر... ممنون که همیشه نظر لطفتون همراه احساسات من هست...

نوشتید تلخنامه اما حرف دل من اینه....

اگر تلخ است شیرین است از آن لب هرچه فرمایی..




سلام و سپاس
مرحمت دارید
سارا وفایی زاده
1391/2/24 در ساعت : 10:38:37
سلام خانم دکتر صفایی
زیبا بود.
مانا باشید.



سلام بانوی گرامی
منت گذاشتید سپاس
احمد فرجی
1391/2/24 در ساعت : 0:0:48
باسلام واحترام وادب خدمت سرکارخانم دکتر صفایی : سروده ی شما را چند بار خواندم ، چون بایک بار خواندن گاهی با کلام شما نمی شود ارتباط معنایی برقرار کرد . گاهی در قلمرو آرام و صاف و ساکت یک شعر دلنشین پیش می روید و گاهی درمرز نثر ، زیبایی کارتان را کمی خدشه دار می کنید . شما بهتر می دانید آنچه به یک طرح ، یک بنا ، یک نقاشی ، یک موسیقی و... جان می بخشد و قوام ، حفظ یکدستی آن است و گاهی هم حتی گریز ، خود نیز به زیبایی کار شکل و طراوت می بخشد ، مانند هایکو ها که باتوجه به کوتاهی ، گریز پایانی از یک مرحله به مرحله دیگر ، جذابیت کاررا بیشتر نشان می دهد . یکبارهم شاید عرض کرده باشم طولانی شدن سروده ای که قدری موسیقی درون وبیرونش کم است آزاردهنده می شود . جسارتا قدری گزیده تر و مختصر تر بگویید و با حذف بعضی از اضافه ها و آوردن موسیقی های میانی وکناری ، آهنگ دلنشینی به گفته های زیبایتان ببخشید تا خواننده با دولذت مضاعف روبروگردد : هم محتوا و هم موسیقی محتوا . گاهی به شعار خیلی نزدیک می شوید ، آن هم اینطور مستقیم پیشنهاد می کنم در چندباره ی خوانش کارتان ، اهتمام کنید . من در ایام نسبتا نوجوانی یادم هست وقتی که فرودگاه کوچک قلعه مرغی راه افتاد ، مردم اطراف این محل بیشتر به کار کبوتربازی مشغول بودند و گاهی کبوترها لای پره های هواپیما گیر می کردند و باعث حادثه می شدند . یه روز اعلام کردند که کبوتربازها حق کبوتر پرانی ندارند و ریختند و همه ی کبوترها را گرفتند و سر بریدند. شاعری هم ازاین سوژه نهایت استفاده را کرد و حرفش را زد :
کبوتران را
به جرم پرواز
در سله هاسربریدند. (سله ها محل نگه دار ی کبوتران)
باز هم برای خوانش سروده های زیبایتان لحظه شماری می کنم . زندگی از زاویه ی دید شما برای خودش حال وهوای دیگری دارد . جسارت شد و طولانی . ببخشید . موفق باشید .


سلام استاد فرجی گرامی
میدانم زمانی سروده ها به شعار نزدیک میشود اما از آن گریزی نیست
و نیک میدانم برای به شدن باید کوشید و من شاگردی میکنم
نکته نظرتان را پاس گفته
سعی در عمل خواهم کرد
برقرار باشید
علی‌رضا حکمتی
1391/2/24 در ساعت : 9:20:27
شاعرارجمند
سرکارخانم صفایی
باسلام وعرض ارادت همیشگی!
آخرین شمعم را افروختم
شاید رحم خدا بجوشد
و از آن کوچه گذر کند....
کارتان مثل همیشه زیبابودسرشارازعناصرخیال وکلمات شاعرانه ی زیبا...
موفق باشید.



سلام جناب حکمتی گرامی
بسیار سپاس مرحمت دارید
ابراهیم حاج محمدی
1391/2/23 در ساعت : 14:34:20
سلام
زيباست و فاخر فقط دوسه نكته خدمتتان عرض كنم
اولا: در اين قبيل سروده ها از بكار بردن مخفف كلمات مانند { فتاده } به جاي { افتاده } بپرهيزيد
ثانيا در اين قسمت { عرشت بلرزاند؟} راي مفعولي را حتما بكار ببريد { عرشت را بلرزاند }
ثالثا :‌ در اين عبارت { نمیدانم دیگر به کجا باید گریخت } حرف { به } را حذف كنيد .
از جسارت جداً عذر خواهم .



سلام استاد سپاس نگاهتان را
اما عرشت (ت) نشانه ی مفعولی است و اگر با را همراه شود میشود تمارض در دستور
اما فتاده است مخفف کردن کار من که نه بسیاری از شعرای قدیم و جدید به این گونه اند شما خود بهتر
میدانید نیاز به بازگویی من شاگرد نیست
اما به کجا باید گریخت به اینجا سوال است و نشان از مکان میگیرد اگر حذف شود میشود کجا باید گریخت یعنی سردر گم همواره بی جهت و بی سو
اما اینجا بیان کسی است که بدنبال نشان از مامن است
بر من ببخشایید لازم به توضیح دانستم
شما نیز مرحمت کردید و نکته نظرتان را گفتید سپاس
مهدی سیدحسینی
1391/2/23 در ساعت : 20:15:30
سلام ولادت بانوی دوعالم برشما مبارک بهره بردم/
باآرزوی توفیق الهی


سلام بر شما
مرحمت دارید
سید محمد آتشی
1391/2/24 در ساعت : 1:0:19
سلام بانوی شعر
اندوه فاخرتان راخواندم
برقرارباشید



سلام استاد گرامی
سپاس بر من منت گذاشتید
مصطفی معارف
1391/2/24 در ساعت : 10:27:21
شعرتان غم انگیز و زبانتان گلایه آمیز ولی چرا ؟؟؟؟
شادی ها را خودمان هم می توانیم رقم بزنیم .
شاد کام باشید



سلام جناب معارف گرامی
منت گذاشتید
اما چرا گلایه نه؟ مگر چرخ گردون گهی دلخون نیست؟
بازدید امروز : 1,454 | بازدید دیروز : 58,829 | بازدید کل : 124,018,883
logo-samandehi