ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



سیلِ خون می آمد از این دیده ی نالان و بس


سیلِ خون می آمد از این دیده ی نالان و بس



ابر بارانی به خون خوابید در زندان و بس



 



کوچه گردی های من را مادرِ گیتی ندید



بود او در فصلِ فارغ گشتن از جانان وبس



 



پیرِمردِ حوصله می گشت در باغِ انار



او که ازهر دانه می خواند قصه ی هجران و بس



 



خدمتِ آن دوست می باید شوم در خاطرات



او از آهِ مهربانی داشت در میدان و بس



 



کوچه هایِ شهرِ ما را اشکِ ماتم سیل شد



نانجیب می گفت از انگورِ تابستان و بس



 



در دلِ زندانِ اهریمن اهورا تاج داشت



مانده ام از این همه وصلت خودم حیران و بس



 



آب می ریزم در آن  تنگِ بلورِ خاطرات



مورچگانِ خاطرم را هست این درمان و بس


کلمات کلیدی این مطلب :  سیلِ ، خون ، می ، آمد ، از ، این ، دیده ، ی ، نالان ، و ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/2/14 در ساعت : 16:8:40   |  تعداد مشاهده این شعر :  1021


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

احمد فرجی
1391/2/15 در ساعت : 2:35:22
باسلام واحترام وادب. حس قشنگی داشت و چندتااشکال هم به نظر می رسید : 1- ( نانجیب) اختلال وزنی دارد و حتمادرخوانش باید(ب) خوانده نشود تااشکال برطرف شود که درست نیست . 2- (مورچگان ) هم اختلال وزنی دارد و باید (مرچگان) خوانده شود که ازنظر خوانش درست نیست 3-ارتباط معنایی دربیت ها با یکدیگر بسیار ضعیفند و برای نمونه ای بیت پنج را باهم مرور می کنیم : کوچه های شهر ما را ، اشک ماتم سیل شد ؟!!1 کدام نانجسب از انگورتابستان می گفت وبس و بس که اصلا اینجا جاندارد 4- دردل زندان اهریمن ، اهوراتاج داشت ؟!! یعنی چه ؟!! وکدام همه وصلت خودت حیران مانده ای ؟!! و بس هم اصلا کارایی وکاربردی نداشت . و الخ...جسارت شد.ببخشید . موفق باشید
دکتر آرزو صفایی
1391/2/14 در ساعت : 17:0:37
سلام جناب عبدللهی
سروده ی زیبایی است
ماندگار باشید
علی میرزائی
1391/2/16 در ساعت : 1:43:50
سلام جناب عبداللهی
غزل روانی است
بهره بردم
حمیدرضا دولتی (معراج)
1391/2/15 در ساعت : 2:17:8
سلام جناب عبدالهی
زیبا بود و اموختم
بازدید امروز : 25,595 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,246,802
logo-samandehi