خاطره شعر انتخابی از دیوان اشعار امین الله مفکر امینی" برگه های یاس و امید " Pages of Hopelessness and Hope
خاطرت است که یکشب به وفا گفتــــی
یادم باشد که این سخن بصفا گفتــــــــــی
دارمت دوست و ندارم با کســی یــاری
اشــــــک دیده ریختی و بوفا گفتـــــــــــی
تو جانی و بیتو نیست زنده گـی هر گـز
بجان لب رسیده تویی شفـــا ، گفتــــــــی
تو تاج سری و سلطان خــــانه ای قلبم
این گفته صد بار به ظا هر و خفا گفتی
من یار وفادارت باشم ، تا لـــب مرگم
این سخن به عام و خاص و عرفا گفتی
منـــی ز خود رفته بودم بعالـــــم دیگـر
ز کیف آن سخــن هایت که بصفا گفتی
زدی آتش به دامن دل و دیده ،زجفـــــا
آنچه بقاموس وفا بود ، جفــــا گفتـــــی
مفکر را سرای پاکی و صفا اینســــت
آنچه به ریا تـــــو ظاهر و خفا گفـــــتی
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/2/11 در ساعت : 6:55:24
| تعداد مشاهده این شعر :
1107
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.