رسید , فصل بهارو , شکوفه امید
رسیده لحظه ی پایان غیبت خورشید
به گوشه رفت و نهان شد , به ذلت و خواری
شب سیاه , که از رقص نور میترسید
شکست موج سکوتِ , نشته بر این شهر
صدای بانک موذن , به گوش می پیچید
در ان هوای ملقب , به گرگ و میش ان دم
سپیده سر زدو , بر شام تیره میخندید
شکست ظلمت شب , چون نوید روز امد
شعاع نور کند شام تیره را تبعید
اساس و پایه ی ظلمت , همیشه رو به فناست
نه این زمانه !! که در هر زمانه , بی تردید
مرور بیت ششم , خود مرا به وجد اورد
دوباره باز بر ان نکته میکنم تاکید
نه ظلم ماندو نه ظالم , عجب از این دارم
که دیده اندو نکردند , در نظر تجدید
(رها) سروده رها کن , که شام در راه است
دوباره این سیاهی شب میکند تو را تهدید
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/2/4 در ساعت : 15:10:48
| تعداد مشاهده این شعر :
1027
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.