باسلام واحترام وادب خدمت جناب آقای عبداللهی عزیز . زیبا بود ودلنشین . اما چند سوال :
1- صدا را چگونه آتش می زنند ؟ !!!! و بیا در مصرع دوم باوجود آمدن درمصراع اول حشو است
تو هم بیا خطی بکش بر این چرای لعنتی
بیا و آتشی بزن بر این صدای لعنتی
2- این بیت محتوایش بسیار ضعیف است و کارتان را خراب کرده است . معنی می کنم خودت قضاوت کن : اگر تو دروغ سینه ی مرا باورکنی ، تو پادشاه قصه ای هستی برای این گدای لعنتی ؟!!!!!
دروغِ سینه ی مرا اگر که باورش کنی
تو پادشاه قصه ای بر این گدای لعنتی
3- این بیت فضا وحال وهوای قشنگی داشت ، تقاضای شاعرانه ی قشنگی در آن بود .
تمامِ خاطراتِ من درون کوچه مرده است
بیا و جارویی بکش بر این فضای لعنتی
4-این بیت هم نه محتوا دارد ونه معنا ، و حس می شود بعضی ازقافیه ها اسیرجبر قافیه شدن آمده اند :معنی کنید شعرتان را : غبار قصه های من دراین فضا کدرشده است ؟!!!! حالا دلیلش را هم در مصراع بعدی می آوردی : اگرچه سنگ حادثه ها به پای لعنتی من نشسته است ؟!!!! چه ارتباطی با هم دارند ؟!!!! من که نفهیمدم
غبارِ قصه های من در این فضا کدر شده
اگر چه سنگِ حادثه نشست به پای لعنتی
5- این بیت که نورعلی نور است و ماهرچه سعی کردیم چیزی از آن بفهمیم نفهمیدیم ، البته که اشکال هم از ما بود که نفهمیدیم : قماریوسف به چاه ، ترانه کردن ، مردن ماه در این سیاه هوای لعنتی ، سیاه هوا هم ....
قمار یوسفت به چاه اگر شود ترانه کن
=========================================
حتما شعر ضعف های زیادی دارد آن چه می نویسم پوشاندن ضعف ها نیست:
سلام
از شما سپاس برای تاملتان و دقتتان در شعر:
آتش بر صدا:
از ترکیباتی که مفهومشان در ظاهر کلمه و محتوای آن یکی نیست و محتوا از عمقی بسیار فراتر از ظاهر برخوردارند در شعر و نوشته های ادبی کم نیست اما شعر نیمایی و پس از آن بسیار با قبل از مشروطیت در فرم و ترکیبات و ... تفاوت داشته است.
خون خدا : معنی ظاهری جور در نمی آید ، مگر خدا هم خون دارد .اما می دانید و می دانیم این یک کد است به اقیانوسی از سخن.
جیغ درخت: معنی ظاهری جور در نمی آید اما شعر این درب را می گشاید
آتشی بر صدا هم از این قسم است صدا آتش نمی گیرد و چنان شرری بر آن می افتد که کار ملیاردها ذره اتم را می کند.
2- گاهی سخن از درب برهان خلف(به قول ریاضی دانان ) بر می آید عکسش را می گوید تا اصلش به دست آید.دروغ سینه هم از این قسم است در واقع نوعی کنایه در آن است یا چیزی در این حدود.
4 – می گویند هر چه سنگ است برای پای لنگ است غبار گرفتن قصه(زندگی)من نیز در این مثل می گنجد.
5 - قمار یوسفت به چاه اگر شود ترانه کن
که ماه مرده است در این سیاه هوای لعنتی
عزیز زندگی در هبوط قمار است ، و این جا قمار قمار عشق است .عشق است که یوسف را به چاه می کشاند و این عشق باید و باید ترانه ها شود.
یوسف ماه است و گیر افتادن ماه در چاه نبودن ماه در آسمان است نوعی خلا است که سیه هوای لعنتی "حسادت" ایجاد کرد
6- کعبه و بتخانه و ... همه و همه بهانه است و غرض اصلی اوست سماع اصل نیست نوعی بی خود شدن است برای یافتن . واین یافتن غرض است .بقیه مسائل هیچ است:
شنیده ای که گفته ام من عاشقِ ترانه ام
تو خود ترانه ی منی نه های های لعنتی
7 – تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز:
در آسمانِ شهرِ ما ستاره رفته است به خواب
ز گرد و خاکِ اسبِ تو در این سرایِ لعنتی
می دانید