ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



سفري شاعرانه به هند و پاكستان (بخش 19) +عكس

بعد از برگشت از معبد هندوها ، آقاي كاكايي پيشنهاد كرد با توجه به كمبود وقت، شب برويم نظام الدين.  حوالي ساعت 10 شب بود كه از هتل زديم بيرون و با ريكشا (موتورهاي سه چرخه) راهي محل شديم. با آقاي شفيعي و محدثي در يك ريكشا نشستيم. آنقدر سرعت مي رفت كه هر لحظه امكان داشت سر يك پيچ چپه شويم.

... بالاخره رسيديم. آقاي كاكايي كه از بقيه واردتر بود جلو افتاد. وارد كوچه هاي پيچ در پيچ شديم. كوچه هايي شبيه 70 سال پيش دزفول.  در ميان آن كوچه هاي باريك، فقر و بدبختي و كثيفي بيداد مي كرد و به قول شاعر: "صفي از گرسنگي" در كنار كوچه ها ديده مي شد. از چند كوچه گذشتيم تا به تابلويي رسيديم كه بر آن نوشته بود: طوطي هند حضرت ابوالحسن امير خسرو رحمه الله عليه.

دم در ورودي شخصي با پاهاي برهنه نشسته بود و از تعدادي كفش نگهداري مي كرد. كفشهايمان را به او سپرديم. وارد شديم. زن و بچه و پير و جوان و ... همه در خواب بودند. اصلا نمي شد بين آنها مرزي قائل شد كه مثلا خانواده ، خانواده ، خوابيده اند. صحنه وحشتناكي بود. از بين آنها گذشتيم و به مزار امير خسرو رسيديم.  بالاي در ورودي مزار كه با پرده مخملي قرمز رنگي پوشيده بود ، نوشته بودند: مزار اقدس ملك الشعرا طوطي هند حضرت ابوالحسن امير خسرو

آقاي محبت آرام آرام اشك مي ريخت. آقاي احتشامي كه انگار با آنها زندگي كرده از فضايل و كرامات "امير خسرو" و "نظام الدين اوليا" ميگفت. آقاي قزوه هم ايشان را در برخي روايات كمك مي كرد.

كمي آن طرفتر تابلويي بود كه بالاي آن نوشته بود: سلطان المشايخ حضرت خواجه نظام الدين اوليا محبوب الهي ... و زير آن يك رباعي از  نظام الدين ديده مي شد:

درويشي و فقر و كج كلاهي دارد

زيبايي و دارايي و شاهي دارد

كم يافت كسي ز اولياي امت

آن رتبه كه محبوب الهي دارد

چند قدم آنطرفتر از امير خسرو مزار مرحوم نظام الدين اوليا بود. مريد و مراد در كنار هم بودند. مزار نظام الدين خيلي شيك تر بود. روي يك تابلو نسب نظام الدين نوشته بود كه با 39 واسطه به حضرت علي (ع)‌ مي رسيد.

از زيارت كه فارغ شديم دوستان كفشهاي خود را گرفتند و با شتاب رفتند. مي خواستم خودم را به آنها برسانم كه چشمم به استاد محبت افتاد كه عصازنان مي آمد كه تازه كفشهايش را تحويل بگيرد. كفشها را كه گرفت، آن يارو گفت: پولش را بده!

 آقاي محبت گفت: من هم با همين گروه بودم.

 اما آن مرد گير داد كه آنها هم پول نداده اند. آقاي محبت هي مي گفت ندارم! به خدا ندارم. سعيدي تو يه پولي بده.

گفتم: استاد  ندارم.

گفت: دلار بده !

 گفتم: هيچ پولي به همراه ندارم. ... ‌استاد ولش كنيد آقاي قزوه  و كاكايي حساب  كرده اند. ...

آقای محبت با ناراحتي از كنار آن مرد رد شد و به طرف من  آمد. كفشدار هم زير لب هي چيزهايي به هندي مي گفت (شايد فحش) كه ما نمي فهميديم. همين كه آقای محبت به من رسيد، سيل گدا ها به ما حمله ور شدند. گفتم : استاد! دستتان رو روي شانه ام بگذاريد و بدويد. همين كار را كرد . ولي زن و بچه و مرد و نامرد!... لباس و دست و پاچه شلوار مان را مي كشيدند و در خواست کمک داشتند. آقاي محبت هم مرتب داد مي زد: خدايا به فريادمان برس!...

چند كوچه آن طرفتر به دوستان رسيديم. گداها هنوز دنبالمان مي كردند. توي آن هجوم گدا ها عبدالملكيان مي گفت: من ديگه شعر هاي "امير خسرو" رو نمي خونم.... مرتيكه با اين گداهاش!!!

سوار يک ريکشا شديم که به هتل برگرديم. گداهای امير خسرو دهلوی را گدايی که پرچم سبزی به دست داشت از ما دور کرد و بعد به طرف ما آمد. به ما که رسيد با همان پرچم مقوايی سبزش شروع کرد به باد کردن ما. يکی از همراهان با عصبانيت گفت: تو ديگه چی می خوای؟

بنده خدا که از اين حرف جا خورده بود به فارسی گفت: گداهای اينجا خيلی سمج هستند! ... فرستادمشان ... نگران نباشيد رفتند... بعد هم حال و احوال ما را پرسيد. تشکر کرديم و با تعجب پرسيديم: فارسی را از کجا ميدانی؟

گفت : چند سال در تهران مغازه سبزی فروشی داشتم. فکر می کردم اگر به هند برگردم وضعم بهتر ميشه اما حالا می بينم حتی پول ندارم به تهران برگردم...

گفتم: ببخشيد ما هم امروز به دهلی رسيديم . هنوز پولهايمان را چنج (تبديل دلار به رو پيه) نکرديم.

گفت: اشکال نداره همشهری!...

از اين حرفش خنده مان گرفت. ريکشا به طرف هتل حرکت کرد. خيلی هم با سرعت. به شلوغی که می رسيد به جای ترمز بوق می زد. چند بار هم دور ميدان ها نزديک بود پرت شويم بيرون. به هتل رسيديم . يکی از ريکشاها نيامد. همان که سيد ضيا شفيعی درآن سوار بود. نگران شديم نکند چپه کرده باشند. بعد از يک و نيم ساعت رسيدند. معلوم شد هم راه را اشتباه رفته اند و هم موتورشان پنچر شده!...

 آن شب پر مخاطره ی عجيب با کابوس حمله گداهای امير خسرو به صبح رسيد.

 

http://uploadtak.com/images/ypyr01mt602kiaxasjsb.jpg

http://uploadtak.com/images/rwoyd59vqvxmpd5hcj.jpg

http://uploadtak.com/images/jcvn7ew6segt2z7qd4ri.jpg

http://uploadtak.com/images/z6u8lvvjqijoq2oj1az.jpg

http://uploadtak.com/images/1nhe879o0xssqd81hga.jpg

http://uploadtak.com/images/e2p3ocg72v4rcfekkmy0.jpg

کلمات کلیدی این مطلب :  سفري ، شاعرانه ، به ، هند ، و ، پاكستان ، (بخش ، 19) ، ، عكس ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/3/4 در ساعت : 5:15:28   |  تعداد مشاهده این شعر :  1451


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 37,149 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,201,460
logo-samandehi