ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



پرده خوانی

چندیست هی پهلوی مادر درد می گیرد
هر شب کسی اینجا تو را سردرد می گیرد
وقتی نباشی قلب مادر می زند اما
گاهی سکوت این کبوتر درد می گیرد
در قاب عکس کهنه ی مصلوبِ بر دیوار
حتی مسیح شام آخر درد می گیرد
از زیر قرآن می روی تا هر چه ناپیدا
یک زن میان ناله در درد می گیرد
از حزن آوازی شبیه شیون خورشید
تا هفت کوچه آن طرف تر درد می گیرد
نـقـال قصه، پرده خوانی می کند در من
در چشم من صحرای محشر درد می گیرد
لب تشنه بر می خیزم از مشکی که افتاده ست
پشت من از داغ برادر درد می گیرد
قنداقه ی خورشید بر سر نیزه می رقصد
آن سو زمین از داغ اکبر درد می گیرد
تو بر زمین می افتی از حجم منورها
میدان مین از سمت معبر درد می گیرد
هی آیه آیه من بگوشم... خش... صدا... مفهوم؟
گفتی کمی چی؟ بال تندر درد می گیرد؟
یک خیمه آن سو آتشی افتاده در جانم
یک ترکش این سو کتف سنگر درد می گیرد
در پرده ی آخر خدا لب تشنه می ماند
انبان بی خرمای حیدر درد می گیرد
شام غریبان را اسیری می روم با ماه
شب ناله ی خلخال خواهر درد می گیرد
***
بعد از تو بوی آش نذری می دهد کوچه
اما من از یک درد دیگر درد می گیرد
یک سر همه سروند و یک سر تیغ، حتی سنگ
از این جدال نا برابر درد می گیرد
تا حرمت سجاده ای بر خاک می افتد
گلدسته و محراب و منبر درد می گیرد
من درد دارم درد می دانی برادر؟ درد!
شعر من از داغ تو یکسر درد می گیرد
در برگ برگ زرد تقویم زمین هر سال
یکشنبه بیست و رنج آذر درد می گیرد
تو بر زمین می افتی از حجم منورها
میدان مین از سمت معبر درد می گیرد
یک انفجار از من پر پروانه می ریزد
یک ناگهان پهلوی مادر درد می گیرد
کلمات کلیدی این مطلب :  پرده ، خوانی ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/1/22 در ساعت : 0:15:40   |  تعداد مشاهده این شعر :  1449


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

حمیده میرزاد
1391/1/24 در ساعت : 0:25:17
سلام جناب بهرامیان
نمیدانم چگونه توصیف کنم غرلتان مرا در خویش غرق کرد.
زیبا وروان سروده اید
موید باشید
سیده فاطمه صداقتی نیا
1391/1/24 در ساعت : 1:28:23
فوق العاده است استاد...
بازدید امروز : 52,490 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,216,801
logo-samandehi