می بینی ! 	
		 
	
		دلتنگت که می شوم
	
		دستانم می لرزد
	
		مثل قاصدکی 
	
		که به بهانه ی باد
	
		کوچ کردوُ
	
		شبانه- غمگین رفت
	
		و دیگر به خواب هیچ کس نیامد.
	
		چه فرقی می کند گوشه ی اسمان ابی ما
	
		لکه ابری باشد یا نه؟
	
		یا پرنده ای 
	
		که در دل شب
	
		بخواهد ذره ای -شاعری کند
	
		 
	
		  دوست دارم -حالا کمی  بخوابم
	
		تو که  اینرا خوب  باید  بدانی!