با صمیمیت و سلام ، سالروز تولد استاد ارجمند جناب دکتر محمد روحانی (( نجوا کاشانی )) را به محضر ایشان و خانواده ی گرامی شان و همه ی دوستان عزیز در سایت شاعران پارسی زبان تبریک و تهنیت عرض می کنم . به همین مناسبت سروده ی موشّح ذیل را که مصرع آخر آن « ماده ی تاریخ » تولد ایشان «۱۳۲۷/۱/۱ » است ، به حضرتشان تقدیم می دارم .
«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»
نوروز رســید از ره ، بلــبل بزند چهـــــچه ، زیـــرا که بهــار آمد
روزی،مه وسالی خوش،حالی خوش و بالی خوش با بزم هَزار آمد
جاری شده رود آری ، آنگــونه که پنــــداری ، دل داده به دلداری
محبوب وی انگـاری از مکر دغل عاری ، خوش نقش و نگار آمد
وادی شده از گل پر ، از سوسن و سنبل پر، و از سهره و بلبل پر
بستان زگلایول پر ، صهبـــای من از مُل پر ، کاین باده به کار آمد
آهـوی خـــــتن آمد ، شـیدای چمـــــن آمد ، در دشــــت و دمن آمد
روحـم به بدن آمــد ، تا یـــــار اهــورائی با نـــــاز و وقــــــار آمد
مُل با گل و بلبل خوش،با بلبل وگل مُل خوش،مستی به تداول خوش
گل پیشقراول خوش حـــالا که چو سنبل خوش هر سرو و چنار آمد
با هــــدهــد نور آئیـــــن ، قرقـــــاول سـور آئین ، داود زبور آئین
ذالـــــنون صبور آئین ، با عشـق تنور آئیـــن ، بر بخت سوار آمد
آلاله شکوفـا شد ، دل راهی صحرا شد ، سرمســـــت اهــــورا شد
در دشت چه غوغا شد،چنگی چو دلش وا شد،باچنگ وسه تار آمد
روحانی و ریحـانی ، ریحـــــانی و روحانی ، من جسمم و او جانی
چون شمع شبستانی ، آمد که گـــــــــریزد زو ، هر تیره و تار آمد
کفرست که ایمان شد،سنگست که مرجان شدبخلست که احسان شد
جُرم است که غفران شد ، اینهــا همه از آن شد ، کارام و قرار آمد
زنّار اگـر بستـی ، در دیر اگـــــر هستـــــی ، از ماتـم و غم رستی
می نوش به تردستی ، کاین جــــوهر سرمستـــی ، انگور تبار آمد
آرایش باغ آمد ، پرمایــــه ایاغ آمـــــد ، سرمســـــت دمـــــاغ آمد
دل مست به راغ آمد ، ابزار ســـرور از هر ، ســو سلسله وار آمد
دل بی تو تعب دارد ، جان با تو طـرب دارد ، گل اصل و نسب دارد
با مقدم گل بلبل ، شــــور و شعــــــفش افزون ، از حـــد شمار آمد
رو جان جهان را جو ، اسرار نهان را جو ، شیرازه ی جان را جو
ایمان و امان را جو، هان رطل گــران را جو ، کاین نوش گوار آمد
وه وه که سرور آمد ، حور آمـد و نور آمد ، نــور آمد و حــور آمد
دل در شر و شور آمد ، در رقص شعـــــور آمد ، یار آمد و یار آمد
زنبق چو شکوفـا شـد ، دنیا همه زیبـــا شد ، صد عقده زدل وا شد
دل یکسره شیــدا شد ، اسباب طرب اکنـــــون ، افزون ز هزار آمد
تاریخ قدومش را ، گفتم من و دُر سفــــتم ، بنـــگر که چه ناب آمد
« گل گل بدمـد باما ، همتـــــای قنـــــاری ها ، همـــزاد بهار آمد »
«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»
هفت سین و تهنیت سال نو
رفــت ســال کـــهنه آمــــد سال نو با دنگ و فنگ
هست بلــبل ازوصال گــــل چه سرمســـت و ملنگ
رسم باشد مـــــردمـــان در جشـــــن نوروزی کنند
سفـــره ای ازهفــــت سیـــــن آماده امّا هفت رنگ
هفت سینــــی چیـــــده ام در سفـــره ی دل بهر تو
هســــت امّـــــیدم پسنـــــدت افتــــد و باشـد قشنگ
سِطــوت و سَعد وسـِــداد وسِلم و سُکر و سَرمدی
آخر الأمــر این که سرکوبی تو دشمن را به سنگ
هفــت ســــین دیگـــــر از مـــــا دور باشـــد تا أبد
چون کــه دارد با من و توهریکی زین هفت جنگ
سوزوسـوگ وسرنگونی ؛ سینه ریشی ؛ سر گمی
ســـیرت بد از وجـــــود واز رگ مـــا هــم سرنگ
هان نمی پرسی « قمر» سرمســت میرقصد چرا ؟
در فلک ناهیـــد چون در ساز عشق انداخت چنگ
«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»
تبریک سال نو
نغمه سر داده است بلبل با چه شور وحال نو
مقــدم گل هســـــت چون خود آیتی از فال نو
آب حیـــوان نوشـــــد از شهــد لبانت جان من
ای کــه از عشــق تـو در آورده ام من بال نو
هســت کامـم تشنه ی یک جرعه از شهد لبت
قلــب من آکنــــده با عشـــق تـــــو از آمال نو
یکّـــــه تـــــازی می کنی در دلـربائی بی خیال
اسب امـــــید تو دارد یـــــــــال نو, کـوپـال نو
دست تو پُـر باشد ار درّ و گهر همچون صدف
پــای تـو آراستــــه با سیمـــــگون خلخال نو
عهد خود بــا من شکستی هرگز از یادم نرفت
تا چــه پیــــش آید مــــرا از روزگار اقبال نو
شاد باشی لحظـه لحظـــه , مست باشی آن آن
خــُـرّم و فرخنـده بر تو روز و ماه و سال نو
قامتـت را خــــم نبینــــم از غــــم و اندوه دهر
خاطــــرت آشفتـــــه نبـــــود از پــی احوال نو
مــاه من امروز اگـــر بــــــودی عروس ایل ما
ایـــــل ما بـــر خویــش می بالید از این آل نو
نازنـیـــــنا مهلــــتی هـــــرگز نـــــدادی تا کنم
جان نثار عشــوه هــــای نابت از امهـــــال نو