ای میوۀ آشنایی، باغ و بهار دلم باش
در خوابِ مهتابیِ شب، آیینهدار دلم باش
ای فرصتِ خواب دیدن، سیب از دلِ باغ چیدن
من مردِ فرصتشناسم، امشب به کارِ دلم باش
هر جا که باشی بهار است، هر گوشهای، لالهزار است
هر سو اگر میخرامی، اما سوار دلم باش
موسای تو ساحلی شد، از کامِ امواج دریا
ای مرغ دریاییِ من، دیگر شکارِ دلم باش
همبالِ باران گذشتیم، از آتشِ روزگاران
نوروز با شادخواران، چشمِ خمارِ دلم باش
هر روز با بیستونی، پنجه به پنجه کشیدیم
دیگر به مقصد رسیدیم، در انتظارِ دلم باش
حمیدرضا نیری –اسفند 90
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/12/28 در ساعت : 2:48:30
| تعداد مشاهده این شعر :
859
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.