(1)
شیخ شهرآشوب! دیگر توبه فرمای که ای؟!
با اذان فتنه، ناقوس کلیسای که ای ؟!
توبه می فرمایی اما شیوه ات چنگیزی است
فتنه انگیز سمرقند و بخارای که ای؟!
رد نخواهد شد مسیر باغ فردوس از فرنگ
ذکر یوسف برلب، افسون زلیخای که ای؟!
"کعب الاحبار"ست این شیطان "سروشش" خوانده ای؟!
فارغ از دین، محو آشوب تماشای که ای؟!
کشتگان شهر را دیدم لگدکوب شما
بس کن آهویی پس از این گرگ صحرای که ای؟!
منتظر باش انتقام لاله را حس می کنی
خوب می فهمی حنا با خون گلهای که ای؟!
کافرستان است آنجا مسجد آدینه نیست
کاش می پرسیدی از خود مجلس آرای که ای؟!
ظلمت آبادست آنجا کو چراغ لاله ای؟
بین آن شب باوران غرق نفس های که ای؟!
(2)
احساس می کنم به فرنگ است راهتان
در سجده بر معابد شیطان نگاهتان
نهج البلاغه می شنوم ،فتنه زادها!
تا شیهه می کشد شتر پا به ماهتان
روزی میان بهت کبوتر ستیزها
تشکیل می شود به خدا دادگاهتان
دیگر به هیچ مزرعه قحط پرنده نیست
برداشت باد مثل مترسک ،کلاهتان
سوگند بر مزارع زیتون که بعد از این
شمشیر می شوند به قلب سیاهتان
امروزتان ز حبس ابد نیز بد تر است
بین دریچه های کبود از گناهتان
حیران چیستید سواران ،پیاده ها
گم شد کجای صفحه شطرنج، شاهتان؟!
دیری است جزء موزه ی تاریخ فتنه اید
با چشم های شب زده ی کینه خواهتان!