من بسنده می کنم بر قامت سبزدرخت
چشمه ای صاف وزلال
گوسفندانی که در دامان کوه
همه سر مستندِ از سبزی ی خوش رنگ علف
دل خوشم بابرّه هایی که زشادی
دم به دم بازی کنان دنبال مادر می دوند از سینه می نوشند شیر
خوب و خوشنودم به دشتی که در آن
می پرد
!.. شاپرکی
روی گلبرگ شقایق های سرخ
لاله هایی را که آزاد و رها
در کنارسنگ ها روییده اند
پر زاحساسم و شادازدیدن دخترکان
در غروبی بس دل انگیز و قشنگ
کوزه هایی روی دوش
گیسوانی بافته در دو طرف
خنده هایی روی لب
همه خلخالی به پا
گام در گام و ظریف
رهسپار چشمه
با نسیمی که نوازش می دهد هر گونه و گیسوی را
مدینه ولی زاده جوشقان