بسم الله الرحمن الرحیم
... و لله العزة جمیعا...
و بالاخره... باذن الله و برسوله (ص) و باذن مولانا امیر المومنین (ع) و باذن مولاتنا و اُمّنا فاطمة الزهرا (ُس)
اولین شعر عاشورایی یک بند از ترجیع بند یست که تقدیم می کنم...
تلالوئی ز پس "خاک ها سحاب" زند
سری ایست، طعنه به ماه و به آفتاب زند
به هر که می نگرم گر چه خوب می داند
پس از چه روی تو را خارجی خطاب زند ؟
نگاه خواهرت آنسوی بر رخت افتاد
نه طاقتی ایست ببیند ، نه خود به خواب زند
هلال زینبی و گشته ای خضاب از خون
به صورت تو کسی نیست تا گلاب زند؟
نشسته ای سرِ نی ، ساقی ات کجاست حسین ؟
هنوز دختر تو ، ناله ، آب آب زند
اگر بریده سرت آیه آیه می خواند
به نیزه ها که توانست این کتاب زند ؟
ستاره ها به نی ، اما ستاره ای کوچک
به نور خود شرری بر دل رباب زند
اگر چه آینه را با فریب پوشاندند
ولی کسی نتواند به مه نقاب زند
عزیز نیزه نشین صبر کن که تا زینب
به جنگ شام به تیغ زبان رکاب زند
و خطبه های علی آنچنان کند ،تاریخ
به سینه عکس تو را تا ابد به قاب زند
*****
تنت جدا و سرت روی نی جدا می رفت
سرت به روی نی آنروز تا خدا می رفت
1387-برای دومین کنگره شعر عاشورایی استانهای شمالی
torbat72.blogfa.com