ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
درودها بانوی فرهنگ و ادب استاد سمیعی⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩🌹🌹🌹🌹 - بسیار زیبا می‌سرایید و مخاط   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
بانو جاویدنیا درودها!🌹🌹🌹🌹 - بسیارزیبا ودلنشین بود،تقریبن غزل عاشقانه درحرمش ازاین حقیر هم همچن   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - واقعا تا گفتن شعر سپیدی اینچنین - رگ به رگ می گردد آدم را کمر تا آستین - هرچند    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما، گاهی فاصله است میان رئالیسم ادبی و دنیای واقعی، شعرتان زیبا بود اما شاید ضروری ترین نیا   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - بله اگر از نظر وزنی در نظر بگیرید درو و از باید پشت سر هم و به شکل (دوراز) خونده ب   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : علیرضا حکیم
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
سلام - عیدشما پرنور - ممنون ازنظرتان - ولی مصرع حوض به این راحتی ، کجاش سخت دروزن نشسته لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
واقعا حیف این مفاهیم زیبا و دلنشین که نه کاملا موزون شود و نه سپید باشد - مثلا در بیت دوم: حوض سی   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



حس شعر
"قلم و کاغذ و افکار
چه مشتاق سرودن هستند
شعر را با همه احساسم
مثل گل می بویم
بیت بیت شعرم
همه ذرات وجودی من است
چقدر حس عجیبی به سرودن دارم
من نگاهم به همه چیز
مثال چشمی است
که دل عاشق و معشوق به یک گل دارند
من نگاهم به سرودن همه احساس خوش است
بیت بیت شعرم
همه افکار فراریست که رامم شده اند
چقدر سخت به هم میبافم
حرف حرف کلمات
تا درآید سخنی ناب
که کام دلتان تازه شود
دفترم از غم تنهایی من لبریز است
قلمم را که گرفتم در دست
چشم را می بندم
لحظه ای می روم از کوی خوش خاطره ها
به سرآغاز شروع یک فصل
به صدای خوش آن قمری ها
که کنار لانه ،
منتظر میخوانند
تا درآید از تخم،
جوجه ای ناز و ظریف
یا درختی که به روی شاخه
برگهایش تازه
کم کم از خواب برون می آیند
یا همان نزدیکی
شاید از پای درخت
جوی آبی شده از اشک بهاران جاری
در درون آبش
ماهی عُمر تقلا دارد
سرخی شعر فراموشم شد
شاید از خیسی خاک
بوته های گل سرخ
فرجه ای یافته اند
سبز شوند
بوم نقاشی شعرم این بار
هوس پر زدن چند پرستو دارد
در همان نزدیکی
کوه ها سر به فلک می سایند
پای آن کوه بلند
چنتایی آهو
مست از این همه زیبایی روز
جست و خیزی دارند
در درون ذهنم
هرکجا می نگرم
زندگی جاری ، جاریست انگار
کاش این زیبایی
لحظه ای از نظرم
پاک نگردد هرگز
لذت زندگی ام
حس خوش شعر نو است
شعر انگار شده فرزندم
من برای همه ابیاتم
پدری خواهم کرد
کلمات کلیدی این مطلب :  سرودن ، شعرنو ، بیت ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1401/2/28 در ساعت : 16:2:38   |  تعداد مشاهده این شعر :  412


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 3,517 | بازدید دیروز : 28,773 | بازدید کل : 152,154,921
logo-samandehi