شمع
شمع یعنی جان و دل افروختن
دل برای روشنایی سوختن
شمع ، یعنی شبچراغ زندگی
یک گل روشن به باغ زندگی
شمع ، بربام سحر سرمی کشد
شعله ای با شوق دیگر می کشد
شمع ، از آغاز هستی سوخته
شعله در دل دارد و لب دوخته
شمع ، می گرید برای دیگران
شمع ، می سوزد به پای دیگران
شمع ، می سوزد به نام آفتاب
تـا بــر آیـد بـا قـیـام آفـتـاب
شمع ، با آیینه ها هم خانه است
جانش از عشق خدا دیوانه است
شمع ، فریاد غم خاموشی است
شعله هایش مرهم خاموشی است
شمع ، با دنیای ظلمت دشمن است
جانش از آیینه ی جان روشن است
شمع ، آغاز قیام روشنی است
شمع ، مفهوم کلام روشنی است
عمر طولانی ندارد جان شمع
زود ساکت می شود طوفان شمع
شمع ، نام شعله ی شیدایی است
شمع ، فریاد غم ِ تنهایی است
خنده اش با گریه اش آمیخته
اشک را با شوق ، در هم ریخته
شمع ، می گرید پیاپی ، زار زار
اشک می ریزد چنان ابر بهار
مثل زهرا مثل آ ن شمع شرف
آن که مجموعیست از جمع شرف
دختر پیغمبر و زوج علی
از دو نور بینهایت منجلی
باب او پیغمبرو زوجش امام
مطلعی شایسته با حسن ختام
مست از جام نبوت جان او
با امامت مرتبط دامان او
یازده جام ولا در دست اوست
جان خورشید ولایت مست اوست
کیست ، زهرا زهره ی هفت آسمان
آفتاب روشن صبح زمان
کیست زهرا اسوه و الگوی زن
مظهر والا ی خلق و خوی زن
از گلستان نبی بر خاسته
با کمالات علی آراسته
بازتاب جلوه های نور ناب
باغبان غنچه های آ فتاب
مادر فرزندهای بی بدیل
حسن اورا فضل فرزندان دلیل
شور عاشورای فرزندش ببین
آفرین بر این زن مرد آفرین
صاحب دیوان مستی فاطمه
شاه بیت شعر هستی فاطمه
او نه تنها بود خود ماه منیر
یازده خورشید ، از او مستنیر
محمد روحانی ( نجوا کاشانی )
سال 1374 شمسی