وقتی بهار آمده بود رفتی
هنوز هم ثانیه ها آوار می شوند
بر واژگان دیوانه ام
وسپندارمذ از بالای پنج دری طلوع می کند
بی تو
دم جنبانک با بهار برگشته است
ویاکریم ها شمعدانی ات را دوره کرده اند
بنفشه از خروسخوان دارد آب وجارو می کند
بوی کاهگل بقال سرکوچه را شاعر کرده است
و من هنوز در انحنای ناز انگشتانت گم شده ام
حالا دیگر کسی در فنجانم خیال نمی ریزد
برای رقص هرزه ی واژه ها
در نیمکره راست ذهنم
به معجزه دل خوش کرده ام
دیروز همه ی جاده ها کوچ کردند
برای برگشتنت راهی نمانده است