آتش زده ای موبد ساسانی چشمم
یک بار دگر در دل اشکانی چشمم
آتشکده ای تو که چنین سرخ بسوزی
اندوه من از سمت پریشانی چشمم
ابریشم نابی که چنین مست نوازی
موسیقی خوابی به غزل خوانی چشمم
باز آی که من شرم ندارم که بگویم
رازی است در این خلوت پنهانی چشمم
پیداست از آن پرسه زدن های نگاهت
مشتاقی و این بار به مهمانی چشمم
هرچند که ایزد کده ی مهری و خاموش
خاموش ببین کفر و مسلمانی چشمم
سودابه ترین است در این شهر کسی که
آتش زده در شهرت ایرانی چشمم
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/12/10 در ساعت : 19:11:0
| تعداد مشاهده این شعر :
890
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.