شعر چيست ؟ (3)
سخن« منظوم » ،
اين تعريف ، تعريفي جهاني از شعر است ؛ و تفاوت آن با نثر... كه البتٌه اين تفاوتگذاري هم گاه بسيار دشوار مي شود .
از اين منظوم بودن كه گذشت ، شعر هم چون نثر ، سخن است ، يك « بيان »است : بيان هرچيز و هركس و هرجا بدون اين كه انحصاري در اين قلمرو پديد آورد ؛ منتهي ، همين كه به « هنر » شعر مي پردازيم ، هم به زيبايي شكل آن ( منظوم بودن ...) مي رسيم و هم به زيبايي محتواي آن . هم آن را از ديدگاه اكتسابي و بنابر اين آموزشي بررسي مي كنيم ، و هم از ديدگاه فطري و ذاتي .
نه تنها شعر ، بلكه اصولا" هنر ذاتي است ؛ غريزي است ؛ فطري است : گرچه ممكن است در نواختن ساز ، بيشتر اكتسابي باشد ؛ و در خواندن آواز ( مطبوع و زيبا ) بيشتر فطري .
صنايع شعري لازمه ( و نه ضرورت ) شعر اند . امٌا ساختگي بودن (1) ، در اكثر قريب به اتفاق موارد ، از زيبايي ، و به ويژه خلوص ، رواني و دلنشيني شعر مي كاهد .
هنر شعر با صنعت شعر متفاوت مي شود ؛ گرچه اكثر قريب به اتفاق اشعار ، شامل هردو جنبه بوده باشند .
« هنر » ، اصولا" ، غريزي و فطري است . بزرگترين اثر هنري آن است كه بدون آنكه به اصطلاح عالما" عامدا" به دنبال آن بوده باشند ، حاصل شده باشد ؛ و شعر نيز در اكثر قريب به اتفاق موارد چنين حالتي را دارد ؛ و به فرض كوشش شاعر (2) ، كه در هر حال نمي تواند خالي از قريحه باشد ، كم تر چنين شعري دلنشين ، يكدست ، سليس و روان (3) حاصل مي شود .
شعري كه بر اساس طبع روان و قريحه ذاتي شاعر باشد ، يك هنر به تمام معني است .
بركترين حسن شعر غريزي اين است كه به اصطلاح « خودش مي آيد » ، و « چون آب روان بر زبان شاعر جاري مي شود » . به نوشته آندره ژيد : « بزرگترين هنر اين است كه چيزي خودش به صورت طبيعي و غريزي پديدار شود ، و نه به صورتي ساختگي » .
در شعر ، ساختگي نبودن اگر يك اصل نباشد لااقل يك مزيٌت است ؛ حتي اين كه شاعر در پي رديف و قافيه نبوده باشد ، و شايد رويكرد امثال نيما يوشيج به شعر آزاد نيز از همين اعتقاد ناشي شده باشد .
با اين تعريف از هنر و شعر ، تعريف قبلي ، كه بنا بر منظوم بودن ، شعر را اكتسابي هم محسوب مي كند ، از اعتبار مي افتد . امٌا حقيقت اين است كه شعر ، قبل از هرچيز ، « غريزي » است ؛ و البتٌه مي تواند در بخشي كه ما اكتسابي ناميديم تصحيح شود ، تكميل شود و اين « پيرايش و آرايش و به طور كلٌي ويرايش » به حدٌي ماهرانه اتفاق افتد كه خواننده شعر به هيچ وجه متوجه بخش اكتسابي – صنعتي – ويرايشي شعر نگردد (4) .
خانم راشين گوهرشاهي كه طبعي سرشار و قريحه اي ممتاز دارند در پاسخ به استاد عليرضا قزوه نوشته اند : « ... مي ترسم بيشتر قواعد شعر را بخوانم ، و بدانم ، و آنوقت زبانم در سرودن گنگ شود و دستم در نوشتن بلرزد ... » ضمن احترام به اين فراست و صراحت ، من هم چنين بيمي را به طور كامل مي شناسم ؛ و اي كاش استاد قزوه فرصتي داشته باشند و در ين خصوص يك راهنمايي عمومي بفرمايند .
چندي پيش روي وب ادبيم اصطلاح « شاعر زوركي » را به كار برده بودم كه استاد سعيدي راد آن را به « شاعر كوششي » اصلاح فرمودند .
استادنجوا در تعريف شعر ، شعري بسيار نغز و شيوا سروده اند كه به نظر م بايد آن را چند بار خواند ؛ چرا كه اين شعر سليس و روان نماينده بينش ، و شيوه تفكٌر اكثر شعراي ايراني نسبت به شعر و بنابر اين تعريف ايراني – عمومي و واقعي شعر در ايران عزيز محسوب مي شود .
در آخرين سالهاي دهه 1980 مصاحبه اي از لويي آراگون ، از بنيانگذاران مكتب شعري سور رئاليسم و از بزرگترين شعراي عصر خود در جهان غرب ، مي خواندم كه در برابر سؤال مصاحبه كننده كه خود از استادان ادبيٌات دانشگاههاي پاريس بود ، و از بخشي از شعر وي تمجيد كرده بود ، و آن را بينظير خوانده بود گفته بود : در اين مورد بايد از ويراستار شعرم تمجيد كنيد و نه من ! . غالب شعراي فرانسه شعر را مي نويسند و بقيه امور آن را به ويراستاران مي سپارند ...
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/12/10 در ساعت : 15:25:6
| تعداد مشاهده این شعر :
2281
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.