جهان با وسعتش در پیش مقیاست نمی ارزد
نسیم هر کران بی بوی آن یاست نمی ارزد
درای مهربان من! بخوان تا اوّل مهر است
شروع من بدون بانگ احساست نمی ارزد
برای حال معیوبم تجلی کن شفایت را
که صدها نسخه ی دکتر به ریواست نمی ارزد
فلاش چشمهای روشنت خورشید و مهتاب است
که تصویری از این کمتر به عکاست نمی ارزد
در این شبها که می سازی بنای روشن ما را
هزاران نقره می بینم به الماست نمی ارزد
چنان نقش محبت را به دقت ریختی بر دار
که قالی های ایرانی به احساست نمی ارزد
اگر دنیا برای من تماما انگبین گردد
به طعم ساده ی یک دانه گیلاست نمی ارزد
مشو هرگز پریشان از شیوع هرزه های راه
که با پائیز می خشکند و با داست نمی ارزد
1389.09.14 کرمانشاه
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:12:10
| تعداد مشاهده این شعر :
1106
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.