ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



فکر کن زلزله افتاده به کوهی که تویی...


فکر کن زلزله افتاده به کوهی که تویی

سیل و طوفان شده در کشتی نوحی که تویی



فکر کن بعدِ کتک خوردن و افتادن، باز

"ره نبردیم به مقصود خود اندر شیراز"



دست در دست تو سر را به خیابان زده ایم

دل نبستیم به شیراز و به تهران زده ایم 



 



خوابِ من رفت و هم آغوش شدم با اتوبوس

مثل خوابی که گره خورده به نافش کابوس:



چشم تمساح پر از اشک شد و زاری کرد

عاشق روی زمین بود و زمین خواری کرد!



راه افتادم و هر جاده زمین را طی کرد

آن قدَر دور زد آخر همه شان را قی کرد



تف شدم توی زمین های کشاورزیشان

وسط برف زمستانی و سگ لرزیشان



پخش بودم کف بی خوابیِ شب در جاده

در سرم حال و هوای هذیان افتاده



اتوبوس از سر شب تا دل شب یکسره رفت

خواب من آمد و از راه همین پنجره رفت



کوه بالای سرم مانده، معلق شده است

فکر کن معجزه ای باز محقق شده است



فکر کن گیر شدم در بغل صندلی ات

گیر در چون و چرا و اگر، اما، ولی ات...



باز سرگرم شدم توی مسکّن هایم

دلخوش صوت پر از حزن مؤذن هایم:



"اشهد انّ علی" ساکن این شهر شده ست

"اشهد انّ علی" با همه تان قهر شده ست



چاه فهمیده که اندوه تو را کم دارد

نخل فهمیده که دستان تو زمزم دارد



"اشهد انّ" که از خواب پریدم با درد

پرِ دردم... پرِ دردم... پرِ دردم... برگرد...



فکر کن دست به دامان نگاهی شده ام...

فکر کن یونسِ افتاده به ماهی شده ام



"شام آخر" شده و خواب نمایت شده ام

مثل "هفتاد و دو تن" سر به هوایت شده ام...



می رود "خون خدا" روی زمین دست به دست

بین این قوم خدا دیده ی گوساله پرست!...



 



چشم وا کردم و از صندلی ام دور شدم

راه افتادم و در تاک تو انگور شدم



راه افتادم و حالا وسط تهرانم

مثل یک یوسفِ جامانده ته زندانم



دست در دست تو و خسته از این چرخ کبود

بعدِ یک عمر رسیدیم به شهری که نبود!



شهر درگیر زمین گیریِ در تب شده بود

ما سرِ ظهر رسیدیم ولی       شب شده بود!!...



فکر کن از نفس افتاده کسی در تهران

تا نفس هام نیفتاده مرا برگردان...



کوچه در کوچه، خیابان به خیابان رفتیم

فصل ها پشت سر هم به زمستان رفتیم



دست در دست شدیم و سفری شد آغاز

بعدِ یک عمر نخوابیدن و رفتن هم باز،



"ره نبردیم به مقصود خود اندر" تهران

"خرم آن روز که" در شهر ببارد باران...


کلمات کلیدی این مطلب :  فکر ، کن ، زلزله ، افتاده ، به ، کوهی ، که ، تویی... ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/12/9 در ساعت : 14:41:5   |  تعداد مشاهده این شعر :  1384


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمد تقی قشقایی
1390/12/9 در ساعت : 18:14:32
سلام
از خوانش کامل این شعر بسیار خوشحالم
حسین نبی زاده اردکانی
1390/12/11 در ساعت : 3:2:32
بعد باران چه شود باز بگو با یاران
از چه رو قطع نمودی سخنت با یاران
م. روحانی (نجوا کاشانی)
1390/12/10 در ساعت : 14:22:56
سلام و عرض ارادت
ارمغانی پرشور و شعری روان با تصویر های گوناگون ، دست مریزاد و برقرار باشید
مهدیه زرعی ( هدیه)
1390/12/9 در ساعت : 22:35:47
مثنوی شیرین و جذابی بود...
لذت بردم از خوندنش. موفق باشید
حسین وفا
1393/5/17 در ساعت : 18:28:33
بسیار زیبا
هزاران سپاس
حسین وفا
1393/5/17 در ساعت : 18:29:6
بسیار زیبا
هزاران سپاس
اشتباهی تیک نقد زدم مثل اینکه
حسین وفا
1393/5/17 در ساعت : 18:28:33
بسیار زیبا
هزاران سپاس
حسین وفا
1393/5/17 در ساعت : 18:28:33
بسیار زیبا
هزاران سپاس
بازدید امروز : 17,657 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,976,257
logo-samandehi