غرورگسل....
این غزل تسکین قلب من نشد
کاش اندوه شما را کم کن
عذر می خواهم اگر اندوه من
گوشه ی چشم شما را نم کند
معذرت می خواهم از احساستان
باید از اندوه هایم رد شوید
پیش از این که غربت غم واژه ها
با شما آنی که می دانم کند
از غرورم یک گسل رد می شود
لرزش روح مرا حس می کنید ؟
آه می ترسم که این پس لرزه ها
زیرورویم مثل شهر بم کند
کرمی از سیب دلم یک گاز زد
من شدم حوای تهمت های دور
از خدای سیب کرمو خواستم
روح حوای مرا آدم کند
ترسم از این است شاید گم شدم
توی اندوه غبار آلود خود
این غزل هم هم قدرت این را نداشت
در بهشتی زورکی شادم کند
این غزل یعنی که از روی شما
شرم دارد شعر بی تسکین من
از صمیم قلب می خواهم خدا
رنج این اندوه را مرهم کند
من نمی خواهم که با غم های من
جانتان غمگین شود چون جان من
آرزو دارم کلام و واژه ام
الفت ما را به هم محکم کند
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/12/4 در ساعت : 23:28:50
| تعداد مشاهده این شعر :
1282
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.