به پایان آمد این هجران ، به فرجام آمد این دوری در آمد یار من از در ، گذشت ایام مهجوری
ز سوز ناله ی عشّاق و لطف یار سیمین دل درید آن پرده ی ظلمت ، که تابید عاقبت نوری
بیا ای ساقی مستان ، بیاور جام صهبایی بنوشان جمله یاران را ، به پایان شد چو مخموری
نوایی ساز کن مطرب به آواز دف و چنگی بزن چنگی به تار خود ، بر آور نای تنبوری
بخوان ای بلبل عاشق ، چوگل ازپرده بیرون شد دمی بنشین کنار یار و عیشی کن به مسروری
شکوفاشو گل نسرین که ایام خزان طی شد به گلشن تا بهار آمد ، سرآمد عمر مستوری
کنون برخیز وغوغا کن، « کیا » بزمی مهیا کن بساط باده بر پاکن ، که طبعم گشت انگوری
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/12/4 در ساعت : 17:57:20
| تعداد مشاهده این شعر :
1186
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.