ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



ستاره ي پنهان


 



من زخم خورده بر لب عصيان رسيده ام



يك شب بر آستانه ي طوفان رسيده ام 



توفنده از گريوه ي آتش گذشته ام



با كوله بار خنجر و بوران رسيده ام 



ضحاك روي شانه ي من خنده ها زده است



تا مرز بي نشانه ي بحران رسيده ام 



با من هزار شعبده كرده است آسمان



سرخورده ام به خانه ي شيطان رسيده ام 



پتك گران ام آمده بر سر هراسناك



گاهي كه سركشانه به سندان رسيده ام 



من قطره قطره چون يخ قطبي چكيده ام



تا عاقبت به نقطه ي پايان رسيده ام 



يك شب سوار كشتي بي بادبان شده



تا خواب آن ستاره ي پنهان رسيده ام 



زنگار بسته سايه ي سردم به قعر شب



با بال هاي بسته به زندان رسيده ام 



بر صحنه ي نمايش شهر نقاب ها



در آخرين دقيقه ي اكران رسيده ام 



تفسيده لب به لب جگر پاره پاره ام



تا بر تنور داغ بيابان رسيده ام 



يك شب به داغگاه علف سوز دشت زرد



در قحط بي رويه ي باران رسيده ام 



در كوچه هاي تنگ جهان گشته ام بقا!



تا ناگهان به پوچي انسان رسيده ام


کلمات کلیدی این مطلب :  ستاره ، ي ، پنهان ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/11/25 در ساعت : 8:51:37   |  تعداد مشاهده این شعر :  1137


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سید علمدار ابوطالبی نژاد
1390/11/25 در ساعت : 15:50:45
سلام آقای نظری بقا بزرگوار
زیبا، محکم وبازبانی فاخرسروده اید.استفاده کردم
سربلندباشید

---------------------
درود برجناب ابوطالبی نژاد
م. روحانی (نجوا کاشانی)
1390/11/25 در ساعت : 9:11:21
سلام بر استاد بقای عزیز و ارجمند
شعری بسیار زیبا ، استخوان دار ، روان و دلنواز با دست آورد های بسیار ی که شاعر در یک شب پر ماجرا و به یاد ماندنی اعلام وصول کرده است .
دست مریزاد و برقرار باشید.

------------------------
سلام بر استاد بزرگوار
ممنون وسپاس از حضور و اظهار نظرتان
علی‌رضا دل‌خوش
1390/11/25 در ساعت : 11:18:7
جناب نظری بقای عزیز
بسیار لذت بردم. تفسیده را اگر می شود برایم توضیح بفرمائید.

-----------------------
ممنونم جناب دلخوش عزیز
همان معنای تفتیدن را دارد اما صورت کلمه کهنه است و در ادبیات کهن بیشتر به این شکل به کار می رفته. این کاربرد را متناسب با کلیت فضای شعر تشخیص دادم چراکه کمی به آرکائیسم و اسطوره گرایی علاقه مندم نه تکرار و کهنه پرستی البته
سید محمد آتشی
1390/11/25 در ساعت : 13:14:34
سلام
استفاده کردم
حس میکنم علائق مشترکی داریم
برقرارباشید

--------------------

درود بر جناب آتشی عزیز
نوشته تان خرسندم کرد
مانا باشید و شاد
اکبر نبوی
1390/11/25 در ساعت : 12:49:56
درود بر جناب بقای ارجمند
غرل شیوا و زیبا یتان بسیار دلنشین است. زبان فاخر و استوارتان در این غزل که ره آورد سلوکی سخت و زخمی است چنان است که گویی ایستاده اید بر بلندای صخره ای و قلندروار زبان به آواز گشوده اید و کوه زخم خورده از باد و باران و حوادث زمان نیز با سینه تان همآواز گشته است.
و چقدر خوب می شد که این سلوک زخمی را با پوچی انسان به پایان نمی بردید که در سلوکی چنین که شاعر داشته است انسان به مقام برکشیدگی رسیده است و جایگاهی سترگ و الهی را فراچنگ آورده است.
دو صد درود بر شما و سربلندی تان افزون.

---------------------------
درود برجناب استاد نبوی بزرگوار
گفته هایتان خود شعر است
هماره باشید با شعرهای زنده ی تان
محمد وثوقی
1390/11/25 در ساعت : 19:47:42
سلام استاد بقای عزیز
غزل زیبایی است با ردیفی که گاه ایهام هم دارد و بر قشنگی کار می افزاید. زبان شناور بین گذشته و حال را ـ اگر اضطراب سبکی ایجاد نکند و توجیه ادبی داشته باشد ـ بسیار دوست دارم و معتقدم وسعت و عمقی به اثر می بخشد که زبان لاغر و تصفیه شده چنین تأثیری را به خواب هم نمی بیند . زبان این غزل هم از همین دست است . جسارتاً پیشنهادی هم دارم: در مصرع «بر صحنه ي نمايش شهر نقاب ها» گمان کنم «پرده» به جای «صحنه» بد نباشد خصوصاً که هم با اکران مناسب است هم با نقاب می سازد.
مستدام باشید.

----------------------------
بسیار سپاسگزارم جناب وثوقی عزیز
برزو علی پور (خودکار کم رنگ)
1390/11/25 در ساعت : 9:28:27
سلام جناب نظری بقا دوست عزیز
من قطره قطره چون يخ قطبي چكيده ام
تا عاقبت به نقطه ي پايان رسيده ام
بیت بالا تصویر خوبی داشت .
کلمه تفسیده را دقیق متوجه نشدم . اگر کمی معنایش را توضیح بفرمایید ممنون خواهم شد .
تفسيده لب به لب جگر پاره پاره ام
موفق باشید .
با احترام _ خودکار کم رنگ

-----------------------
همان حدس شما درست است استاد عزیز
در این گونه فضاهای شاعرانه تفسیدن را بیشتر می پسندم تا تفتیدن
فضاها ی اسطوره ای را بیشتر می پسندم .گرایش ام در غزل ها اغلب به این سمت و سوست.حالا ممکن است بر مذاق بعضی ها خوش نیاید و زبان را در این گونه غزلها متناسب با زبان معاصر ندانند. سعی می کنم حتی المقدور از جهت زبانی و اندیشه گی معاصر هم بمانم اما معتقد به تکثر گرایی زبان هم هستم نه اینکه در زبان و فضاهای تکراری تنفس کنم. تعجب من از برخی دوستان شاعر این است که فقط زبان و شیوه ی پرداخت خود راتجویز می کنند و به انححصارگرایی ادبی معتقدند در صورتی که همین ها در حوزه ی سیاست دم از دموکراسی می زنند. دموکراسی باید در تمامی شئونات جامعه اعم از فرهنگ و ادبیات و شعر باشد(البته روی صحبت ام باشما نیست و به طور عام این را عرض می کنم ان شاء االه که باعث کدورت خاطر نشود)

بازدید امروز : 8,737 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,229,944
logo-samandehi