ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



آبروی جمله ی ایل و تبارم برده است !

 

آفرین برچشم تو کز دل قرارم برده است

ناز آن ، سرزندگی از روزگارم برده است

فکر بکرم هر دلی چون موم کرده ، وای از او

 با دل سنگش تمام ابتکارم برده است

دادرس چون نیست دادم را بگویم با چه کس

هان ، چرا گیسوی او بالای دارم برده است ؟

افتخارم عقل بود و ذره ای فرزانگی

فر و کرّم رفت و بدتر ، افتخارم برده است

اعتباری داشتم همسنگ پیر میکده

پیرم ازغم ها نموده اعتبارم برده است

تا که شد لبخند او دار و ندار قلب من

گریه سهمم کرده و دار و ندارم برده است

جبر آغوشش برد دین از قلوب مومنان

دین من زایل نموده اختیارم برده است

دوره افتاده مرا صد پشت عاشق خوانده است

آبروی جمله ی ایل و تبارم برده است !

گل به بستان بی رخش هرگز نروید زین سبب

گویم او شادابی فصل بهارم برده است

مردمان آتش زده بر سینه ی "سودازده"

در شبانگه سرزده از دل قرارم برده است

 

کلمات کلیدی این مطلب :  آبروی ، جمله ، ی ، ایل ، و ، تبارم ، برده ، است ، ! ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/3/4 در ساعت : 5:11:10   |  تعداد مشاهده این شعر :  1076


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 18,678 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,182,989
logo-samandehi