این روزها...
چقدر نفس کشیدن سخت است...
وقتی خاطرات، قصه ی دلتنگی های من شده است...
کاش بودی...
تا با هر نگاه آبي ات...
سینه ی زخمی ام را با نفسی بی درد...
آرام می ساختم...
چندی ست شقایق باغچه...
منتظر...
تا قاصدکی که در پیچک ساقه اش اسیر گشته را...
با هجای مهربانی ات آزاد سازد...
و حوض آبی خانه...
تصویر زيباي تو را در خود نقاشی کند...
تبسم هاي گرمت...
خستگی انگشت هایم را آرام خواهد کرد...
از پس نگارش آن همه واژه ها...
...
تو که باشی...
محبت پیوند می زند...
عشق مرا به نگاه آبی ات...
آفتاب گرما بخش آسمان دلم می شود...
و بالهای پرنده ی این اتاق...
نسیم مهرت را احساس خواهد کرد...
تو کی باشی...
تمامی آن نگاه آبی ات...
همچو گشودن بالهای قوها...
تاب میدهد...
عاشقانه هایم را...
...
تو که باشی...
نگاه آبی ات چه زیبا می کند...
رنگ سروده های مرا...
(رضا)
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/24 در ساعت : 8:53:14
| تعداد مشاهده این شعر :
736
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.